تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و هجده :
صبح اول وقت به دادگاه میرویم. گفته بودند ساعت هشت آنجا باشیم. بابا یوسف و آراد همراهم آمده بودند و در راهرو با آقای سلیمی مشغول صحبت بودند. آراد هم برای فروش سهام و دریافت پولش از شرکت سمیر اقدام کرده بود. نگران بودم نتواند مبالغی که به حساب شرکت واریز کرده را پس بگیرد، اما رسیدهای بانکی به دادش رسیده بود. وگرنه که این پولهایی که بدون دریافت رسید، به حساب شرکت ریخته بود را میتوانست ب
سیتا
00و آخرش جدایی حالا یه جای مینو عروسی هست الان