طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت سوم
زمان ارسال : ۲۵۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
آقا گفت: بفرمایید.
نگاهش نشسته بود به صورت مادرم. هنوز بعد از چند سال، شرم چشمانش نرفته بود. بد کرده بود آقا در حق مادرم. اگر بد نمیکرد، مادرم هنوز آن زن زیبا و سرحال بود که همیشهی ستارهی مهمانیها میشد. همیشه حلقهی زنان بهروز و دولتچی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرانجفی
00عالبثی