طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت دوم
زمان ارسال : ۲۵۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
اسمش انگار خورد به کوه و هزار بار برگشت و به جای گوشم، توی دلم نشست. خون رگهایم شد. فرهاد بود. لابد تازه رسیده بود. حتما میان اینهمه آدم دور و برش، مستقیم به دیدار من آمده بود.
خواستم پا تند کنم سمت، بدوم، دستانم را به وسعت آغوشش باز کنم، ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زهرا نحفی
00عالی