پارت دوم

زمان ارسال : ۷۱ روز پیش

اسمش انگار خورد به کوه و هزار بار برگشت و به جای گوشم، توی دلم نشست. خون رگ‌هایم شد. فرهاد بود. لابد تازه رسیده بود. حتما میان این‌همه آدم دور و برش، مستقیم به دیدار من آمده بود.

خواستم پا تند کنم سمت، بدوم، دستانم را به وسعت آغوشش باز کنم، ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید