طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت یکم
زمان ارسال : ۲۴۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
با صدای خانمجان خانمجان گفتن جلال سر برگرداندم.
از بالای تپه سبزه میدوید و مرا صدا میزد. کلاه حصیریام را پایینتر آوردم که آفتاب چشمم را نزند. زیرلب گفتم: خدایا بخیر کن!
جلال میدوید و هر چه نزدیکتر میآمد، جوشش عرق را بیشتر روی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زینب
00خیلی عالی