پارت شصت و هشتم

زمان ارسال : ۴۹ روز پیش

لیلی مات و مبهوت مقابلش نشست. این حال طاها را هیچوقت ندیده بود. به‌ظاهر خونسرد اما عمق نگاهش خشم و نفرت شعله می‌کشید. یک نگاه به فکش کافی بود تا مطمئن شود که چطور دارد دندان می‌ساید و خودخوری می‌کند. سکوت بین‌شان طولانی شده بود اما ارتباط چشمی‌شان لحظه‌ای قطع نشده بود. آب دهانش را قورت داد و با دلهره لب زد: چی شده؟ چرا حرف نمی‌زنی؟ سلین خوبه؟
چشم‌های طاها ریز شد و نگاهش دقیق‌تر.

79
37,617 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    نگار جون برای چهارشنبه پارت جدید نذاشین ،امیدوارم مشکلی نداشته باشی عزیزم ،بیصبرانه منتظر ادامه رمان قشنگت هستم ،خدا قوت نویسنده جان

    ۲ ماه پیش
  • صدیقه سادات محمدی(نگار) | نویسنده رمان

    سلام عزیزم. ممنون که همیشه همراهی می‌کنی و انرژی میدی. عذرخواهی میکنم که گاهی پیامای قشنگتون بی‌جواب می‌مونن. پارت جدید الان آماده شد و میتونید بخونید. بازم ممنون از محبت شما

    ۲ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    بلاخره لیلی ماهیت اصلی خودشو نشون داد،اینکه میگن ماه پشت ابر پنهان نمی مونه ،اینه ان شاالله بقیه داستان به جاهای خوبی برسه ،ممنونم نگارجان

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید