پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۵۳ روز پیش

نگاه افرا به پاکتی روی مبل افتاد که داخلش بانداژ و گاز بود. همانطور که لنگ‌لنگان سمت مبل می‌رفت، آهسته گفت: من که می‌دونم به لیلی گفتی، اونم این‌جوری تو رو پُر کرده! آخه واسه چی سر چرندیات اون، با خودت و طاها این‌جوری می‌کنی؟ یه‌درصد فکرکن به اون وقتی که بفهمی سرت کلاه رفته و همه‌ش دروغ بوده، چطور تو چشای طاها نگاه می‌کنی؟ هان؟
پاکت را برداشت و سمت فرحان برگشت. صدای فرحان از د

79
37,659 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بهاری

    00

    واقعا خیلی خوشحالم نگار جون که دوباره با قلم زیباتون مارو خوش حال کردی😍😘🧡 قلمت همیشه رقصان عزیزم 🧡🏵️

    ۲ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    چقدر خوشحالم که دوباره دست به قلم شدید واقعا دلم براتون تنگ شده بود ،،انشالله به زودی فرحان پی به ذات پلید لیلی ببره ، ما هم قدر نویسندهای خوبی مثل شما رو بدونیم ،ممنونم نگار جان

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید