مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۲۵۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 13 دقیقه
سوئیچش را برداشت و با اخم گفت:
- پاشو بریم سحر! بچههات رسما قصد جونم رو دارن...
کت طوسیاش را به تن کرد و به سمت در به راه افتاد و دستگیره به دست منتظر زنش ایستاد و برایش باز تکرار کرد که بجنبد. سحر نگاهی به دخترش انداخت که هنوز هم بی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
غلامی
00بابا یکی بیاد بگه چطوری میتونم بقیه رمانو بخونم هلاک شدم بخدا