پارت دوم :

در اینکه من روستا را دوست نداشتم، شکی نبود. دلیل خاصی هم برای این کارم وجود نداشت. دخترها با مادر زود اخت شدند و از لباس‌های خود که قرار بود در عروسی بپوشند، حرف می‌زدند. مادر یک نگاهی به آنها می‌انداخت و همراه با اخم مرا  نگاه می‌کرد. صحبت به مراسم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.