پارت چهل و نهم

زمان ارسال : ۱۹۳ روز پیش

لحظاتی بعد چشمانش را باز کرد. با دیدن مردمک‌های سرخ و گشاد شده‌اش ته دل الکس خالی شد به قدری قدرتمند شده بود که قدرتش را نمی‌توانست تحمل کند. بلا فاصله مچ دستانش را گرفت که دستانش سوختند و بخار از آن‌ها متصاعد شد. انگار که تازه به خودش آمد سریع خودش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید