سرگیجهی مرگ به قلم فاطمه مهدیان
پارت سوم :
یک نفس عمیق کشیدم، دستم را روی دستگیره گذاشتم و درب را کمی باز کردم. حسام پشت در ایستاده و اخم ملایمی روی پیشانیاش نقش بسته بود. چشمهایش دقیق و موشکافانه به صورتم دوخته شدند. به سختی لبخندی روی لب نشاندم، انگار که هیچ چیز غیرعادی وجود ندارد:
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما

لطفا صبر کنید...
Mahtab.ieon
0منم استرس گرفتم 😂 د برو دیگه