تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و ششم :
نگاهم را به آقای سالاری میدهم. مردمکهایم سرجایشان آرام و قرار ندارند. باید در جواب او چه میگفتم. انگار من را به صندلی میخکوب کردهاند. دوست دارم در صندلی فرو بروم و محو شوم. این چند روز کم استرس خراب شدن پیش آقای امیری را داشتم، الان هم آمده بود تا آبرویم را پیش آقای سالاری و برادرش ببرد؟ نمیدانم چه در صورتم میبیند که با نگرانی و زمزمه مانند صدایم میزند.
- آوا خانم؟ ایشون مزا
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
منم دوسشون دارم.😅🥰🥰🥰
۷ ماه پیشیانا
00عالیه
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰
۹ ماه پیشسیتا
00خوی بود ولی اگه صدرا هم پرونده رو برده داره بعد بخواد با آوا ازدواج کنه وجهه خوبی نداره
۱۱ ماه پیشسارای
10من چرا یکم از صدرابدم اومدم ، نیاید تواون وضیعت اوا به فکرمنافع خودش و برادرش باشه
۱۱ ماه پیشدلنیا
00وایییی عالییی بود ممنون
۱۱ ماه پیشزهرا
00ممنون رمان خیلی خوبیه خسته نباشید
۱۱ ماه پیشآرزو
۳۵ ساله 20عالی
۱۱ ماه پیشاسرا
20ممنون پارت طولانی سمیرشردرست نکنه برای خانواده سالاری
۱۱ ماه پیش
اکرم
00خوبه،ترکیب اوا و صدرا رودوست دارم