تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و ششم
زمان ارسال : ۲۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 15 دقیقه
نگاهم را به آقای سالاری میدهم. مردمکهایم سرجایشان آرام و قرار ندارند. باید در جواب او چه میگفتم. انگار من را به صندلی میخکوب کردهاند. دوست دارم در صندلی فرو بروم و محو شوم. این چند روز کم استرس خراب شدن پیش آقای امیری را داشتم، الان هم آمده بود تا آبرویم را پیش آقای سالاری و برادرش ببرد؟ نمیدانم چه در صورتم میبیند که با نگرانی و زمزمه مانند صدایم میزند.
- آوا خانم؟ ایشون مزا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
منم دوسشون دارم.😅🥰🥰🥰
۳ ماه پیشیانا
00عالیه
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰
۶ ماه پیشسیتا
00خوی بود ولی اگه صدرا هم پرونده رو برده داره بعد بخواد با آوا ازدواج کنه وجهه خوبی نداره
۸ ماه پیشسارای
10من چرا یکم از صدرابدم اومدم ، نیاید تواون وضیعت اوا به فکرمنافع خودش و برادرش باشه
۸ ماه پیشدلنیا
00وایییی عالییی بود ممنون
۸ ماه پیشزهرا
00ممنون رمان خیلی خوبیه خسته نباشید
۸ ماه پیشآرزو
۳۵ ساله 20عالی
۸ ماه پیشاسرا
20ممنون پارت طولانی سمیرشردرست نکنه برای خانواده سالاری
۸ ماه پیش
اکرم
00خوبه،ترکیب اوا و صدرا رودوست دارم