پارت صد و ششم :

نگاهم را به آقای سالاری می‌دهم. مردمک‌هایم سرجایشان آرام و قرار ندارند. باید در جواب او چه می‌گفتم. انگار من را به صندلی میخکوب کرده‌اند. دوست دارم در صندلی فرو بروم و محو شوم. این چند روز کم استرس خراب شدن پیش آقای امیری را داشتم، الان هم آمده بود تا آبرویم را پیش آقای سالاری و برادرش ببرد؟ نمی‌دانم چه در صورتم می‌بیند که با نگرانی و زمزمه مانند صدایم می‌زند.
- آوا خانم؟ ایشون مزا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اکرم

    00

    خوبه،ترکیب اوا و صدرا رودوست دارم

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    منم دوسشون دارم.😅🥰🥰🥰

    ۷ ماه پیش
  • یانا

    00

    عالیه

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰

    ۹ ماه پیش
  • سیتا

    00

    خوی بود ولی اگه صدرا هم پرونده رو برده داره بعد بخواد با آوا ازدواج کنه وجهه خوبی نداره

    ۱۱ ماه پیش
  • سارای

    10

    من چرا یکم از صدرابدم اومدم ، نیاید تواون وضیعت اوا به فکرمنافع خودش و برادرش باشه

    ۱۱ ماه پیش
  • دلنیا

    00

    وایییی عالییی بود ممنون

    ۱۱ ماه پیش
  • زهرا

    00

    ممنون رمان خیلی خوبیه خسته نباشید

    ۱۱ ماه پیش
  • آرزو

    ۳۵ ساله 20

    عالی

    ۱۱ ماه پیش
  • اسرا

    20

    ممنون پارت طولانی سمیرشردرست نکنه برای خانواده سالاری

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.