پارت صد و ششم

زمان ارسال : ۲۲۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 15 دقیقه

نگاهم را به آقای سالاری می‌دهم. مردمک‌هایم سرجایشان آرام و قرار ندارند. باید در جواب او چه می‌گفتم. انگار من را به صندلی میخکوب کرده‌اند. دوست دارم در صندلی فرو بروم و محو شوم. این چند روز کم استرس خراب شدن پیش آقای امیری را داشتم، الان هم آمده بود تا آبرویم را پیش آقای سالاری و برادرش ببرد؟ نمی‌دانم چه در صورتم می‌بیند که با نگرانی و زمزمه مانند صدایم می‌زند.
- آوا خانم؟ ایشون مزا

1469
475,501 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اکرم

    00

    خوبه،ترکیب اوا و صدرا رودوست دارم

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    منم دوسشون دارم.😅🥰🥰🥰

    ۳ ماه پیش
  • یانا

    00

    عالیه

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰

    ۶ ماه پیش
  • سیتا

    00

    خوی بود ولی اگه صدرا هم پرونده رو برده داره بعد بخواد با آوا ازدواج کنه وجهه خوبی نداره

    ۸ ماه پیش
  • سارای

    10

    من چرا یکم از صدرابدم اومدم ، نیاید تواون وضیعت اوا به فکرمنافع خودش و برادرش باشه

    ۸ ماه پیش
  • دلنیا

    00

    وایییی عالییی بود ممنون

    ۸ ماه پیش
  • زهرا

    00

    ممنون رمان خیلی خوبیه خسته نباشید

    ۸ ماه پیش
  • آرزو

    ۳۵ ساله 20

    عالی

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    20

    ممنون پارت طولانی سمیرشردرست نکنه برای خانواده سالاری

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید