اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و سی :
_ ای بابا! خوبی به شماها نیومده انگار.
ماه صنم سینه سبک کرد. دمی بعد، پری را همانطور بی جواب وسط پله ها رها کرد و وارد مطبخ شد.
روز و شب سختی بر همه گذشت. ماه صنم کنج دیوار اتاقش، مثل مار بر خودش پیچیده بود و بی صدا اشک می ریخت. ریخت و قیافه ی اشرف حتی یک دم رهایش نمی کرد. زن بیجاره چه عاقبت تلخی داشت. مرگ و زندگیش هیچ کدام دلنشین نبود. نه وقتی نفس می کشید آرامش داشت و نه هنگام جان داد