پارت صد و چهارم :

نامی بلافاصله سمت او چرخید و اخم هایش را بهم کشید.
_ تو اومدی چی کار؟ مگه مهمون نداری؟ برگرد برو وقت برا احوالپرسی زیاده.
شهاب ولی بی توجه به اعتراض او تا پای تخت ماه صنم پیش آمد و نگاه نگرانش را راهی چهره ی خسته و پریشان دختر کرد. دست به کمر شد. دست دیگرش را به چانه اش گرفت و با خودش زمزمه کرد:
_ کاش بلیط نگرفته بودم. بد شد. حالا میرم ولی همه ی حواسم اینجاست.
_ برو، حواستم بده به

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.