قوانین سرد به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و دوازده
زمان ارسال : ۱۹۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
ایستاد. جایی میان غربت از حرکت ایستاد و زل زد به گسترهی خالی از سکنه و خالی از زندگی.
عماد که از شدت خستگی خوابش برده بود، به سرعت از جا پرید و کف دستش را روی مهرهای دردناک گردنش گذاشت.
_ وایستادی که، خستهای پاشو من میشینم.
هیچی نگفت. فقط زل زد به مقابل و پنجههایش را دور فرمون سفت کرد. عماد نگاه متعجبی به چهرهی سخت و حرکت سختتر او انداخت و لب زد:
_ یاسین؟
_ چند ساعت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.