پارت هشتاد و هفتم

زمان ارسال : ۲۲۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

_ لالمونی گرفتی دختر، اینم رهی بهت گفته یا خودت تصمیم گرفتی چیزی نگی.

سر و صداهای داخل آشپزخانه خوابید. کمی بعد مارتا سرش را از پس دیوار متصل به سالن بیرون آورد و‌ نگاهش کرد. ا‌و هم لبخندی زد و نزدیک شد.

_ من کجا باید برم؟ اووم ... منظو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید