پارت هفتاد و چهارم :

این هم یکی دیگر از اتفاقاتِ عجیب و غریبی بود که در بدنم رخ می‌داد؟
همراه مامان از خانه بیرون زدیم. داخلِ کوچه نبود. هیچ‌وقت آن‌قدری به خودش جرئت نمی‌داد که نزدیک خانه‌مان قرار بگیرد. همیشه تعقیب و گریزش از دور بود.
مامان چادرش را روی سرش مرتب کرد و با جدیت گفت:
-هرجا که دیدیش بهم اشاره کن.
تأییدوار سر تکان دادم و دوشادوشش سمت مدرسه راه افتادم. واردِ خیابانِ اصلی که شدیم،

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    خوبه

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.