فراسوی حرمان به قلم روژان کاردان و مهسا خدایی
پارت هشتم :
داشتم از اتاق خارج میشدم که اسممو صدا کرد. برگشتم طرف رئیس و گفتم:
-بله قربان!
کمی از عصبانیتش فروکش کرده بود ولی هنوزم عصبی بود. این بار با خشونت کمتری گفت:
-برو از علی مددی شناسنامه رو بگیر، دیگه تکرار نمیکنم که این آخرین ش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما