دیوهای بیگانه به قلم آیناز تابش
پارت سوم :
لبخند لرزان روی لبهای بیرنگ و باریک جوزف بیشتر کش میآید و طبق عادت از روی خشم دندان قروچه میکند. لیلیانی که میگفت اگر او روزی بزرگترین دیو این شهر هم بشود باز هم به پایش میماند کجا رفته است؟ اویی که میگفت جوزف را دوست دارد، حالا هر طور میخو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اکرم بانو
10بیچاره جوزف،الکی واسه کی خودشو بدبخت کرد