تراشه مرگ به قلم نیلوفر سامانی
پارت پنجم :
با طلوع آفتاب، روزِ دیگری در زندگیش آغاز شدهبود! روزی که با کلاسهای دانشگاه شروع میشد و با همانها نیز خاتمه پیدا میکرد.
در کلاسی نشستهبود و فارغ از هیاهوی دانشجویان، سرگرم طراحی کردن بود!
آن هم بر روی میزی که پر بود از نوشته و ن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Zarnaz
00عالی بود مرسی نیلوفر جونم ❤️وایییی یعنی جریان دوتا چشم خوشگلی که میکشه ماله کیه🧐میتونه درباره سواره بر اسب سفیدش باشه🤭😍