پارت پنجاه و دوم :


نقشه این بود حالا که اردوان از خودش قدرتی نداشت و به پشتوانه ی یزدان خان صاحب زور و
قدرت شده بود پس من هم می توانستم به واسطه ی یزدان خان به قدرت برسم.
یک ماه و نیم از سقطم گذشته بود و اردوان هر شب می خواست به من نزدیک تر شود و چون
مقاومت مرا می دید، جرات پافشاری نداشت.
می ترسید صدای جر و بحثمان را بشنوند و من سکوتم را بشکنم و در مورد سقطم به یزدان خان
بگویم.
آن وق

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.