پرتویی در تاریکی به قلم سعیده براز
پارت چهل و نهم :
ـ پرتو، پرتو.
خوابم آن قدر شیرین بود که دلم نمی خواست چشم هایم را باز کنم، اما لحن نگران آلا باعث شد
جوابش را بدهم.
ـ هوم.
ـ خوبی دختر؟
کمی در جایم جابه جا شدم و گفتم:
ـ آره، نگران نباش.
ـ آخه رنگت خیلی پریده، پاشو یه لیوان آب میوه بخور.
سر جایم نشستم و آب میوه را از دست آلا گرفتم.
ـ تا صبح نرفتی دستشویی یا من خواب بودم خودت رفتی؟
جرعه ای از آب میوه خو
مطالعهی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۷ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.