پارت چهل و هشتم :



ـ ای خاک بر سر من با این زن گرفتنم، بوسش هم می کنم می ترسه می زنه زیر گریه، فوری هم
بهونه میاره واسه بچه می ترسم. اصلا می خوام نباشه اون بچه، نیومده دست وپای منو بسته، ای
لعنت به این زندگی که من دارم.
اردوان هم چنان در حال حرف زدن بود اما چون از خانه فاصله گرفته بود دیگر صدایش واضح
نبود، پشت پنجره ایستادم و اشک هایم را پاک کردم، اردوان را دیدم که در دریا شنا می کرد و

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.