پارت دوم :

مهری کیسه ی میوه رو توی سینک گذاشته بود وگریه می کرد.

ـ اِ زن داداش چی شده ؟چرا داری گریه میکنی ؟اتفاقی افتاده؟!

مهری آب باز کرد و صورتش رو شست...با صدای لرزونی گفت:

ـ نه چیزی نشده؟...دارم به این فکر میکنم اگه جواد حرص وطمع کمتری ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.