سرآغازی نو به قلم سعیده براز
پارت دوم :
مهری کیسه ی میوه رو توی سینک گذاشته بود وگریه می کرد.
ـ اِ زن داداش چی شده ؟چرا داری گریه میکنی ؟اتفاقی افتاده؟!
مهری آب باز کرد و صورتش رو شست...با صدای لرزونی گفت:
ـ نه چیزی نشده؟...دارم به این فکر میکنم اگه جواد حرص وطمع کمتری ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رقیه
00رمان وتازه شروع کردم تا اینجا که خوب بوده