پرتویی در تاریکی به قلم سعیده براز
پارت هفتم :
ـ گفتی بهش؟!
من که حسابی از حرف های آلا تعجب کرده بودم با لحنی عاجزانه گفتم:
ـ نه به خدا.
ـ آدم باید خنگ باشه که متوجه موضوع نشه، ساعت ده شب و شیوا هنوز نیومده پرتو هر چند
دقیقه یک بار به گوشیش نگاه می کنه و شماره می گیره ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
امید
00عالیه خدای منم از ایجور رمانا خوشم میاد