پارت ششم :

ـ نه راضی شد اولش می خواست بهونه بیاره که نمی تونه از مامان مراقبت کنه، بعد که بهش گفتم از اردوان و آبتین کمک بگیر، بهش برخورد و گوشی رو قطع کرد.

با نگرانی به چهره ی آلا که دیگر ناراحت نبود نگاه کردم و گفتم:

ـ آلا برات شر نشه.

ـ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.