پارت سی :

مهیار آهی کشید و دلش را به دریا زد. بعدا از شه‌بانو بابت این سهل‌انگاری‌اش معذرت‌ خواهی می‌کرد. آمد که بازگردد اما صدایی آشنا در گوشش پیچید، خداوند را شکر، زیرا طلانقش رسیده بود. آشوزوشت سفید و طلایی بر روی شانه‌ی مهیار نشست. اندازه‌ی متوسطی داشت، همچون یک عقاب می‌مانست. پارچه‌ای بر منقارش بود که مهیار آن را ربود و با چشم بسته روی اندام شه‌بانو انداخت. سپس دست شه‌بانو را گرفت و خطا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر ابی

    10

    قشنگ و بی نقص از مهیار خوشم اومد رمان های فانتزی تخیلی دوست دارم اینقد زیاد که خودم اون جا حس میکنم درد شه بانو رو منم کشیدم عالی بود

    ۳ هفته پیش
  • فاطمه سادات هاشمی نسب | نویسنده رمان

    مهیار وایب خاصی داره. منم خیلی دوستش دارم. ممنونم عزیزم.

    ۳ هفته پیش
  • لیلا

    30

    قسمتای اول رمان منم شبیه نیل رام و پناه بودم باور نمیکردم با داستان ارتباط نمیگرفتم ولی از یه قسمتی به بعد حتی زودتر از پناه قصه ارتباط گرفتم و الان واقعا برام داستان جذابیه و اینکه برای بچه هام هم میخونم😍😍😍

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه سادات هاشمی نسب | نویسنده رمان

    برای بچه هاتون می خونید؟ واقعا باعث افتخار بندست.

    ۳ هفته پیش
  • میرزائی

    10

    به نظر من باز مهیار و شه بانو باهم و روند نیل ام هم با هم شیپ میشن و جذاب میکنه قصه رو

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه سادات هاشمی نسب | نویسنده رمان

    باید دید کی به دل کی میشینه.

    ۳ هفته پیش
  • سارا

    20

    مرسی عزیزم خیلی زیبا بود ممنون از پارت هدیت امیدوارم همیشه موفق ومانا باشی😘😘😘😘😘

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه سادات هاشمی نسب | نویسنده رمان

    ممنون که مطالعه کردید نظراتتون باعث شادی بندست.

    ۳ هفته پیش
  • فاطمه زهرا

    00

    از همین الان بگم اصلا نیل رام و ریوند و شیپ نمیکنم😂ارزو و ریوند بیشتر بهم میانننن....امیدوارممم هر کی با هر کیی رفتت ریوند و نیل رام با هم نرن🥹💔

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه سادات هاشمی نسب | نویسنده رمان

    پسرامون توی راهن هنوز دارن میان. منم خودم مهیار دوست.

    ۴ هفته پیش
  • نازنین

    00

    بسیار بسیار زیباست من واقعن از رمان های تخیلی فانتزی خوشم میاد این رمان همه چیز های که من می خوام رو داره و قشنگی ماجرا این است که در ایران خودمون بوده و از خون سردی شخصیت نیل آرام خیلی خوشم آمد بنظرم این رمان رو بخونید حتما

    ۴ هفته پیش
  • فاطمه سادات هاشمی نسب | نویسنده رمان

    نظر لطفتونه عزیزم باعث افتخار بندست.

    ۴ هفته پیش
  • اسرا

    00

    همین طورکنجکاوی بهمراه داره🙏

    ۴ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.