پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۲۸۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

مات مونده بودم. پسره استارت زد و میخواست راه بیوفته و من هنوز درگیر این بودم درست منظورشو بفهمم که یهو یه دست محکم گردنم و گرفت و گفت:
_یارو چی می‌گفت؟
به خاطر این شوخی خرکی نزدیک بود سکته کنم. با عصبانیت دست پیام و زدم کنار گفتم:
_مریضی؟
_آره. پسره چی گفت بهت؟!
درحال ماساژ گردنم دوباره چرخیدم و به دور شدن ماشین نگاه کردم:
_خودمم نفهمیدم، گفت مواظب خودت باش!
_چرا؟ م

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Niloofar

    00

    بیتربیتی کرد پیام باهاش قهر کرد الان تنهایی چجوری میخاد از پس اجنه بربیاد؟

    ۹ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    امیر از اوناییه که یه دفعه یه چیزی میگه همه چیو خراب می‌کنه 🤦

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.