کتیبه فرزندان آسمان (صوتی) به قلم بهاره نوربخش
پارت نهم :
رهام از ماشین پیاده شد. قفل فرمان را بست. دسته گل بزرگی را از روی صندلی شاگرد برداشت و راه افتاد. نزدیک دو ماهی میشد که مایکل و مارگریت را ندیده بود. بیشتر از این که دلتنگ باشد، هیجانزده بود. چشمش میان جمعیت میدوید. اول مارگریت را دید. پیراهن قهو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آنیا
00رمان خوبیه مشتاقم بقیشوبخونم🙏 ممنونم نویسنده عزیز 🌹