پارت یکم :

عرق می‌ریخت، ضربان قلبش آنقدر تند و شدید بود که صدای کوبش بلند آن در سرش می‌پیچید. دستانش خیس از عرقی تند و بی‌محابا، روی بدنۀ داغ فرمان سر می‌خورد. گرد و خاک عظیمی که پشت سرشان به هوا برخاسته بود، دید را کور می‌کرد ولی هنوز هم می‌توانست بدنۀ سیاه‌رن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.