دلی که کرده هوایت به قلم ر.اکبری
پارت دوم :
آزاده نفسش را پر صدا فوت کرد و نگاهی دوباره به ساعت انداخت. لبخند تلخی زد و از جا بلند شد و با گامهایی که لرزش داشت به سمت انتهای راهرو گام برداشت:
ــ آدمحسابی این طرفی نمیآد. کسی هم بیاد مهمون دو روزه و بعدش فرار میکنه. تو که باید خیلی خو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
عالی
10عالی