همسایه قلبم به قلم سعیده براز
پارت بیست و یکم :
چهارزانو نشسته بودم و با ناخونهای دستم ساق پامو فشار میدادم تاخودمو کنترل کنم.
واقعا به این وروجک نمیخورد اینقدر زور داشته باشه. خاطره پشتمو ماساژ میداد و پشت سر هم معذرت خواهی میکرد. کم کم داشتم داغ میشدم... حس کردم دارم از خود بیخود میشم. ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
هستی
00لطفا سریع تر پارت بعدی رو بزار خیلی مشتاقم ببینم پارت بعدیش چی میشه . ولی میشه بگی چطوری شروع کردی به نوشتن رمان؟