پارت پانزده :

خوب معلومه که سرمامیخوری. من که میدونم روت نمیشه اینجا بری حموم. بعد هم با سر خیس تو این هوا زدی بیرون.

نگاه پدر و مادر رنگ دلخوری گرفت و مهیارو سرزنش کردن و مدام میگفتن مگه اینجا خونه ی غریبه است که تو خجالت میکشی از حموم استفاده کنی؟

...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.