همسایه قلبم به قلم سعیده براز
پارت دوم :
چون ما با خانواده ی پدریم رابطه نداشتیم. دلیلشو نمی دونستم، پدر فقط تلفنی با عمو رابطه داشت و می دونست پسرش کشتی گیره.
بعد از خاموش شدن تلویزیون، یه نفس راحت کشیدم.
ـ خاطره جان برو به درسهات برس. دیگه خیالت راحت باشه. من و بابات میریم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
.
00خوبه