پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۲۸۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

واسه دومین بار تو چند دقیقه خشکم زد! جز من، آقا حجت و پیامم سرجاشون ایستاده بودن و مردمک چشماشون هر لحظه گشادتر میشد.
صدای جیغ بلند و واضح بود مثل دفعه ی قبل، و این بار منبع دقیقش خونه ی قدیمی تابان بود.
_چی بود؟
_نمیدونم!
من و پیام زل زده بودیم به خونه ی متروکه ی مقابلمون! اگه دست من بود تمام راه و تا ساری میدویدم تا فقط از اونجا دور باشم ولی یهو دیدم آقا حجت راه افتاده و داره

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Niloofar

    00

    این جنا چقد دست بزن دارن گناه داره بنده خدا😂😂

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.