پارت چهارم :

-وای خاله فکر کنم منظورت تا سه دقیقه ی دیگه بود.

خاله لیلا دستش را روی صورتش گذاشت و گفت:

-خاک عالم به سرم نباید می گفتم که.

سرم را با تاسف تکان دادم و گفتم:

-بدو برو از عرق سگی های عمو جفری بیار.

-نه نه اگه بفهم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.