پارت پنجم :

گوشی را از جیب مانتویم در آوردم و شماره ی پدرم را گرفتم و صدای گوشی را بلند کردم؛ یک بوق ـــــــــ دو بوق ــــــــــــ سه بوق ــــــــــــ

ـ واسه ی چی زنگ میزنی؟

صدای فریاد پدر، آمنه را هم ترساند چون باعث شد از ترس تکانی بخورد.

ـ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.