پارت هشتم :

خودش را روی زمین انداخت و تکیه بر پشتی قرمز رنگی که با قلاب بافی زیبایی تزیین شده بود، غر زد:

_ بدم نمیاد ولی دوسشم ندارم، خیلی بو میده!

با خنده ساک لباس‌ها را داخل اتاق کوچک کنار ورودی گذاشت و همان‌طور که برای آب زدن به دست و صورتش ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.