آفاب به قلم مهتاب جهان فر
پارت هشتم :
خودش را روی زمین انداخت و تکیه بر پشتی قرمز رنگی که با قلاب بافی زیبایی تزیین شده بود، غر زد:
_ بدم نمیاد ولی دوسشم ندارم، خیلی بو میده!
با خنده ساک لباسها را داخل اتاق کوچک کنار ورودی گذاشت و همانطور که برای آب زدن به دست و صورتش ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما