پارت نهم :

بهنود بی حرف سمت آرش چرخید، بازویش را از روی کت مارک و خوش رنگ سرمه ای طرح برجسته اش چنگ زد و همانطور که لبخند کمرنگش با ابروهای گره خورده در هم آمیخته بود با گفتن «راحت باشید الان برمی گردیم!» چشم از تهام گرفت و او را همراه خودش به اتاق کارش کشاند.< ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.