پارت هفتاد و ششم :

❤️Ꭰꂅլ ♅ᏒᏃ:
تا مغز استخوانم درد می‌کرد.درد امانم را بریده بود و گرما و راه دراز طاقتم را طاق کرده بود.عرق می‌ریختم و نشستن روی اسب برای مسافت طولانی درد را بیشتر از حد می‌کرد.ردا بر روی سرم سنگینی می‌کرد و از گرما لباس بر تنم چسبیده بود.حس می‌کردم بدنم تعادل ندارد و گاه چشمانم از درد سیاهی می‌رفت.همینکه خواستم دهان باز کنم که« ای مرد اندکی بایست»،خود اسب از حرکت ایستاد.مرد افسا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رزا

    00

    خیلی فاصله بین پارت ها زیاده خواهشا این فاصله را به اندک برسونید 🙏

    ۴ روز پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    در حال حاضر فقط هفته ای یکبار قسمت جدید داریم

    ۴ روز پیش
  • Narges.g

    00

    بالاخره اعتراف کرد 🥲😍 ولی چرا انقدر فاصله بین پارت ها زیاده؟

    ۷ روز پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    فقط دوشنبه ها پارت جدید هست

    ۴ روز پیش
  • Aa

    10

    زیبا بود ممنون👏🌹

    ۷ روز پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون ازهمراهیتون

    ۴ روز پیش
  • ساناز

    00

    🧡💚🩵🤍💜🩶❤️💛💙🤎

    ۷ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.