پارت چهل و یکم :

امروز چهارده مرداد بود روز تولد میثم و من از صبح در حال درست کردن کیک هستم، حسابی آشپزخانه را بهم ریخته ام اما عزیز با صبوری تمام ظرف های کثیف را می شوید و به شوخی می گوید:
- ببینم این کیکت چطور در میاد دختر؟!
- عزیز این جوری نگو، بگو من مطمئنم خوب می شه، تو کار بلدی ... کارت درسته... انرژی مثبت بده تا نتیجه هم خوب بشه.
عزیز همان طور که در حال شستن ظرف ها بود از بالای عینکش نگاهم کرد.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیا

    00

    ای وای برکه قشنگم 🥺

    ۲ روز پیش
  • فاطمه زهرا

    00

    وای این پارت واسم خیلی غمگین بود....

    ۲ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.