به زلالی برکه به قلم سعیده براز
پارت چهل و یکم :
امروز چهارده مرداد بود روز تولد میثم و من از صبح در حال درست کردن کیک هستم، حسابی آشپزخانه را بهم ریخته ام اما عزیز با صبوری تمام ظرف های کثیف را می شوید و به شوخی می گوید:
- ببینم این کیکت چطور در میاد دختر؟!
- عزیز این جوری نگو، بگو من مطمئنم خوب می شه، تو کار بلدی ... کارت درسته... انرژی مثبت بده تا نتیجه هم خوب بشه.
عزیز همان طور که در حال شستن ظرف ها بود از بالای عینکش نگاهم کرد.
پرنیا
00ای وای برکه قشنگم 🥺