به زلالی برکه به قلم سعیده براز
پارت چهل :
مرداد ماه بود گرمای هوا حسابی آزار دهنده شده بود، تولد میثم هم نزدیک بود.
هدیه اش را خریده بودم اما هنوز در حال یادگیری درست کردن کیک بودم، برای ان که بتوانم خیلی خوب از پس این کار بر بیایم در یک کلاس شیرینی پزی ثبت نام کردم البته فقط چند جلسه فشرده را شرکت کردم تا از عهده ی درست کردن کیک تولد بر بیایم.
عزیز هم حسابی به مستاجر های جدیدش عادت کرده بود، همیشه ناهار زیاد درست می کرد و ن
مطالعهی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
پرنیا
10من دوست دارم به سعدی برسه😬😬😬