اولویت اول به قلم سعیده براز
پارت چهل و هشتم :
امین کلافه دستی روی پیشانی اش می کشد اما حرفی نمی زند که طاها می گوید:
ـ من به حسابش رسیدم، گفتم حق نداره این طرف ها پیداش بشه، مرتیکه مفنگی!!!
به زحمت سرپا می ایستم و چند قدمی داخل حیاط راه می روم.
ـ چیکار می کنی برفین؟
عروسک را که می بینم، چشمانم بارانی می شود، عروسک را برمی دارم و در حالی که امین و طاها روبه رویم ایستاده اند، می گویم:
ـ نباید می زدیش طاها، من از دیدن وضعی
رقیه
00👏💖