پارت هشتاد و هشتم

زمان ارسال : ۲۰۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

مجید فوراً پالتویش را از تنش بیرون آورد و روی شانه‌‌هایم انداخت. دیگر احساس لرز نکردم. صدای آرامش را توی گوشم شنیدم:

ـ چرا چیزی نپوشیدی؟

و بعد نفس‌‌های گرمش توی آن سوز و سرما صورتم را نوازش داد. "خدایا! چی کار کنم؟! چرا وقتی کنارمه نمی‌ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.