پارت شانزده :

دست آخر وقتی به خودم اومدم، از پشت لباسش رو گرفتم.

- آرام باش حیوان! انقد خودتو هول نشون نده... دخترا از پسرای آویزون بدشون میاد.

وایساد و اخمی کرد و دستی به یقه اش کشید.

- نه! اصلا کی گفته من میرم آویزونش میشم؟ تا خودش نیاد سمتم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.