رمان مانی ماه به قلم moon shine
درمورددختری به نام مانی ماه که پدر و مادرشو توی تصادف از دست داده و توو خونه ی عموش زندگی میکنه زندگی که نه کلفتی میکنه و اونا مثه یه خدمتکار و آدم اضافی باهاش برخورد میکنن درحالی که خوش نمیدونه که این ثروت درواقع ماله خودش دراین بین پسرعموش عاشقش میشه …با پایان خوش
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳۵ دقیقه
ژانر : #عاشقانه
خلاصه :
درمورددختری به نام مانی ماه که پدر و مادرشو توی تصادف از دست داده و توو خونه ی عموش زندگی میکنه زندگی که نه کلفتی میکنه و اونا مثه یه خدمتکار و آدم اضافی باهاش برخورد میکنن درحالی که خوش نمیدونه که این ثروت درواقع ماله خودش دراین بین پسرعموش عاشقش میشه …با پایان خوش
صدای کفشاش مثل سوهان کشیدن روی مخم ازارم میداد...
وای نه..... تروخدا نه ..........من تازه اینجا رو تمیز کردم........ببین چقدر سفید شدن ببین عین مرمر میدرخشه نکن بزرگ....... تروخدا با کفش نیا ...زحمتام رو هدر نده ....بسه دیگه...
با نگاهم به اون قدمها التماس میکردم ...ولی برخلاف تمام دعاهام بازهم صدای سوهان کشیدن کفش هاروی نِرومنِروم بود.....
نیا دیگه.... تا اینجا اومدی .....بزار بقیش تمیز بمونه..... اخه خیر ندیده من از صبح کمرم نصف شد تا این سنگ هارو برق انداختم ...بابا منم ادمم.... یکم به فکرم باش ...چه جوری دلتِ مییاد اینقدر منو بجزونی ؟....
تق تق ...یه مکث ...تق تق ...تق تق ...بازهم مکث... یه سایش ِکفِکف ِکفش روی زمین....
با چشمهای تار.... نگاهم به رد کفش ها بود ....دستمال از دستم ول شد ...دیگه چه اهمیتی داشت.... کارخودش رو کرد...
تمام زحماتم رو هدر داد ...الهی بمیری بزرگ که هر چی میکشم از دست تواتواِ ...بزمجه....
قدمها نزدیکتر شد ....وچشمهای من تارتر..
شاید پیش خودت بگی چند تا جای کفش که چیزی نیست... دوباره برمیگردی تمیزشون میکنی...
ولی این نبود ...درد من ....تنها این نبود.... درد من ....درد تمام کسایی بود که زیر یوق ادمهایی بودن که زیر دست هم خون هاشون زجر میکشیدن ودم نمیزدن....
قدمها با طمانینه بهم نزدیکتر شد ...پاهام خواب رفته بود ...دیگه نمیتونستم بیشتر از این روی دو زانو خم شم ...بی ارده پاهامو کج کردم ونشستم روی زمین ....هنوزهم نگاهم به اون قدمها بود...
-اِ...نشستی مانی ؟مگه مامان نگفته بود عصری مهمون داریم سالن باید بدرخشه ...این جای کفش ها دیگه چیه؟ عجب ادم تنبلی هستی ها ...مامان ببینه تیکه بزرگت گوشته ...نوچ نوچ نوچ فقط بلدی بخوری وبخوابی ...اخه یکم به خودت تکون بده... دخترهم اینقدر شل و وول نوبره والله...
قدمها دورشد....
-نوچ نوچ نوچ ...بیچاره بابا نمیدونه دسته گل داداشش چقدر تن پروره ...نوچ نوچ نوچ...
وبعد ........پقی زد زیر خنده...
-بساب مانی هنوز کلی کار داری انجام بدی...
نگاهم به رد کفشها خشک شده بود ....همون ردی که نشون از کفشهای فوق العاده گل الود وکثیف داشت ...کاش یه ذره مروت تو دلش بود...
هوم چی از خدا میخوام؟ کاش یه ذره رحم تو وجودش بود ....یکم عاطفه...... این جوری منم میتونستم یه نفسی بکشم...
صدای جیغ زن عمو تو سالن پیچید...
-مانی این چه وضعیه ؟مگه قرار نبود زودتر تمومش کنی؟ وای اینجا که همه اش گلیِ.....
زود باش تا دونه دونه اون گیساتو نکندم.... زود باش الان خواستگارها میرسن...
-مامان ....مامان این جوراب من کو؟
-اومدم بزرگ جان .....اومدم مادر.....
از کنارمن که رد شد یه دونه از اون وشگون های اساسی ازم گرفت....
-دِ دست به جنبون ذلیل مرده ...همه کارهام مونده رو هوا به امید تو...بجنب مانی تا این دفعه پرتت نکردم تو کوچه
...
اشک چشمام از درد بیشتر شد ویه قطرهءسمج از گوشهءچشمم سُُر خورد وسرازیر شد....
صدای تلق تلق کفشهای زن عمو ...وبازهم نگاه گیر من به اون رد قدمهای خشک شده که حالا روشن تر شده بود....
پاهای خواب رفتم رو دراز کردم ویه نگاه به دستمال توی دستم کردم ....زیر لب زمزمه کردم
خدا تاکی میخوای امتحانم کنی ؟...مطمئن باش من رفوزم ...زودتر این امتحان کوفتی رو تموم کن ...صبرم سر اومده ومیخوام برم پیش مامانم بابام ....پیش مهدی...
دوباره بساطم وجمع کردم وبردم سر سالن ....دونه دونه ءسنگها رو با دستمال نم تمیز کردم وبا دستمال خشک برقشون انداختم...
دوباره سنگ بعدی ......سر زانوهام میسوخت .....خدا ازتون نگذره خیر ندیده ها...
هنوز سنگ اخر تموم نشده بود که صدای زن عمو اومد -مانی تموم نشد ؟بجنب
- اومدم زن عمو...
طوبی از اطاقش اومد بیرون
-چه عجب تموم شد...دوساعت دیگه هم لفتش میدادی ...اخه خسته میشی .....کم ازخودت کار بکش....یکم استراحت هم خوب چیزیه...
صدای عمه
-مانی الهی خبرت بیاد بجنب دیگه کارام مونده...
طوبی رو بدون جواب ول کردم ...کارِ یه روز دوروزم که نبود... سه سال بود که تو این جهنم زندونی شده بودم ....باید صبر میکردم ودندون رو جیگرمیذاشتم...
زن عمو با اخمهای تو هم غرید
-کجایی پس تو؟ ...وردار این میوه ها رو بشور....... یالله کلی کارداریم...
میوه ها رو شستم...... خشک کردم..... تو ظرف پایه دار چیدم وگذاشتم روی میز وسط پذیرایی ...صدای عمو اومد -مانی.... مانی بیا این شیرینی ها رو بگیر
-سلام عمو
-سلام
عمو رو که میشناسید ؟نه ....اخه از کجا بشناسی؟...
عمو یه مرد بود....... هه جوک گفتم ........خوب معلومه که عموم یه مردِمرد..
خوب اخه چی شو بگم ؟....یکم از بقیه باهام مهربون تر بود ...البته نه اینکه فکرکنی نازم و میکشه یا عزیزم جانم میکنه.... نه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط با وجود تمام تهدیدات زن عمو ....نمیزاشت منو بیرون کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی وجدانش رو این جوری اسوده میذاشت که بچهء داداش مرحومم و زیر پروبال خودم گرفتم ودارم نوننونِشِش رو میدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجوری هم بین خویش وقومش سرشو بلند میکرد وخودشو یه ادم خیّّر جا میزد.... از اون ور هم یه کلفت بی جیره ومواجب گیرش مییودمد که کلی به نفعش بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سمیه ...سمیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعله اقا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-با طوبی حرف زدی... ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله درست وحسابی توجیهش کرده ام ...از خداش هم باشه ...طرف مایه داره ...پولش از پارو بالا میره کی میخواد بهتر از اقا یوسف...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه خوبه ...بهش بگو چیزی نگه تا خودم همه چی رو راست وریست کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنِ عمو برگشت وچشمش به من افتاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ا تو که هنوز وایسادی ؟برو شیرینی ها رو بچین که الان خواستگارها میرسن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بزرگ ......مادر اومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعله مامان اومدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جور که غرغر میکرد ومیدونست که همه صداشو میشنون پائین اومد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگاه .....انگار قرار شاهزاده شهر زاگالا بیاد خواستگاری دختر قزمیتشون ...اخه یه طلافروش ِ..زپرتی ِ..سر خلوتیان... که همیشه بین موهاشو پل میزنه... دیگه این حرفها رو نداره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قربونت برم مادر.... این جوری نگو.... بابات میشنوه.... خودت که میدونی چقدر بابات رو این ازدواج حساب باز کرده... اگه بشه میدونی چه پولی تو جیبمون میره ...برو مادر.. برو با روی خوش بشین که الان مهمونها پیداشون میشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیرینی های لطیفه رو هم توی یه ظرف پایه دار کریستال مرتب ومنظم چیدم ...فرقی برام نداشت که کی میادو کی میره ...کارمن این بود که سرم تو کارخودم باشه وهرچی که بهم میگن بگم چشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیرینی ها رو هم کنار ظرف میوه چیدم وزیر نگاه ِخِیرهءبزرگ رفتم سراغ پیش دستی ها کـــــه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای افتادن یه چیزی منو برگردوند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به سیب قرمزو خوشگل روی زمین بود که دونه به دونه تمام میوه ها ریخت و....وای.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظرف کریستال تا نصفه خالی شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم بالاتر اومد ...یه گلابی تو دستهای ِبزرگِبزرگ بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای جیغ زن عمو نذاشت بیشتر از این نگاه خشمگینم رو که با یه لبخند شیطانی جواب داده میشد بهش بدوزم -ای خاک تو سرت مانی.... اخه این چه وضعیه؟ ...یالله زودباش دوباره ببر بشورشون خشکشون کن.... یالله مانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...اومدن..... وای خدا من از دست این احمق دست وپا چلفتی چی کار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیوه ها رو زیر نیشخند بزرگ بردم تو اشپزخونه دوباره مراسم از سر گرفته شد ...شستن ....خشک کردن .......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرتب چیدن.... شستن ......خشک کردن .....مرتب چیدن ...شستن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دفعه دیگه نبردمشون ....همینم مونده بود که دوباره بزرگ بزنه زیرشون و ....همش بریزه اصلا نمیدونم چه پدر کشته ای با من داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدینگ دینگ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدینگ دینگ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اومدن مانی برو درو بزن.... بعد هم برو تو اشپزخونه..... نبینم از اون تو پاتو بزاری بیرون ها ...مانی شنیدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بعله زن عمو ...میشینم تو اشپزخونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره بهتره همون تو بمونی اخه هرکی ببینتت میگُُرخه ...اینقدر که زشت وسیاهی ...اصلاتو به جهنم .....کلاس خودمون پائین میاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پائین وزیر بار متلکهای بزرگ خودمو پشت در اشپزخونه قائم کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب حتما فهمیدی امشب قراره چه اتفاقی بیفته ؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامشب شب خواستگاری اقا یوسف ...شریک ورفیق فاب عمو... از طوبی دردونهء حسن کبابیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهه چه بامزه ....اینو دیگه از کجا گیر اوردم؟ دردونهءحسن کبابی.... ریز ریز شروع کردم به خندیدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره داشتم برات میگفتم... چی میگفتم؟ ...لبخندم پررنگ تر شد ...دردونه.... اره طوبی دردونه ءعمو که تقریبا سه سال از من بزرگتر بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقصهءاین خواستگاری هم سر دراز داره هی جونم برات بگه که این اقا یوسف از اون پیر پسرهای ترشیده وخرمایه داری بود که فقط یه نفر و میخواست تا تنبونش رو براش بالا بگیره ...اخه خیلی لاغر بود ...یه چیزی میگم یه چیزی میشنفی ها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلاغر ودراز ....موهاشم که شکر خدا یکی بود.... هیشکی نبودنبودِ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفتی چی گفتم؟ یعنی بندهءخدا سر خلوتیانه.... یعنی کچله.... البته نه.... خیلی هم کچل نیست.... یه ریزه سرش برق میزنه مثل آینه مینی بوس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین از موهاش ....از قیافه اش هم نگم بهتره ....چون هم تاحالا خیلی دیدش نزدم .....هم درست نیست تو روی نامحرم نگاه کنم ...باور کن من فقط به خاطر حرام وحلالیش دیدش نزدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب کجا بودم ...اََه هی حرف میاد تو حرفم سررشتهءکلام از دستم در میره....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاره به قیافشم کار نداشته باش ...هرجور دوست داری توصیفش کن. ..خلاصه قدش خوب بود این یه پواََن مثبت به حساب میومد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرشو کن با قد 171طوبی.... یکی میومد با قد 161.... بیچاره طوبی .... قرار بود دلش رو به چی این اق یوسف خوش کنه ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز وجناتش همین بس که موقع خوردن پرتغال نصف ابشو توی بشقابش خالی میکنه و بقیه اش روهم تو عرض سیم ثانیه میفرسته تو خندق بلا ...اه حالم بد شدِ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه به این هم میگن ادم ...که این طوبای نفهم چشمش رو رو همه چیزش بسته ومیخواد زنش بشه ؟..دخترهءجفنگ فکر میکنه بعد از ازدواج میتونه یارو رو درست کنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اختلاف سنشون هم این وبگم که طوبی بیست وپنج سالشه ومستر یوسف چهل سال ...حالا بشین با چرتکه حساب کن چند سال اختلاف سنی دارن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاِِ؟سنم وکه لو دادم ....اصلا اقا این یه خط و ندید بگیر ...انگار نه انگار که سن طوبی رو نوشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبشکون زن عمو دوباره منو پروند ...ای خدا مگه جایی از دستم سالم مونده که این شمر ذل جوشن بخواد وشگونش بگیره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه نیم ساعته صدات نمیکنم ؟چرا سینی چایی رو اماده نکردی؟ بجنب زبون مهمونها چسبید به حلقشون ...شیش تا چایی بریز تا طوبی بیاد ببره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که داشتم دستم رو میمالیدم تا درد کمتر بشه گفتم -چشم زن عمو الان میریزم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اب زیپو نریزی مانی ...نه زیاد کم رنگ... نه زیاد پررنگ ...زودباش تا طوبی رو صدا کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مادر شازده پسر اومد -مزاحم نباشیم سمیه خانوم ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بابا این چه حرفیه؟ رفتم به طوبی گفتم یه چند تا چایی بریزه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداها برام گنگ بود ...یا خیلی اروم حرف میزدن یا به سلامتی بنده کم شنواشده بودم وحرفاشون رو نمیشنیدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچایی ها رو ریختم نه اونقدر سر پر نه اونقدر سرخالی ... نه کم رنگ نه پررنگ ...یه چایی دبش وفرد اعلا طوبی با ناز وکرشمه اومد تو ....خدایی هرکی رفتار طوبی رو میدید فکر میکرد دختر کدوم وزیر...و وکیلی هست که داره این جوری دماغشو بالا میگیره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اون کت ودامن واون ارایش وموهای افشون خوب ....نمیتونم بی انصافی کنم ....واقعا خوشگل شده بود ....کاش به جای این همه خوشگلی خدا یه جو عقل بهش میداد تا خودشو به خاطر پول این مردک بد بخت نکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوش خوشان سینی خاتم کاری شدهءبرنز رو برداشت وبا یه لبخند دل خوش کنک.... یه تشکر ابکی نثارم کرد ورفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشستم رو همون صندلی دم دستم ...صدای ماشالله ماشالله گفتن مادر دوماد مییومد ...الحق که طوبی ماشالله هم داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به دیوار بود ....ولی انگار از دیوار رد شد ورفتم تو گذشته ها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون موقعی که من هیجده سال داشتم وبابا ومهدی ومامان هنوز پیشم بودن..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه اولین خواستگاریم.... چقدر هول شده بودم ...دست وپام وگم کردم وکل سینی رورو پای مادر دوماد که از قضا خیلی هم فیسان چِوسانی بود دََمر کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون شد که مادر ....رفت وپشت سرش رو هم نگاه نکرد ...پسره رو زیاد یادم نیست فقط جورابهاشو یادمه.. طوسی با خطهای مشکی ...همین .......اولین خواستگار من پسری بود با جورابهای طوسی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کن تیتر یه فیلم این باشه من که حتما میرم ببینمش البته اگه پول ووقت داشته باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه وقتهایی فکر میکنم کاش همون موقع حواسم رو بیشتر جمع میکردم تا مادر دوماد ازم خوشش بیاد وعروسش بشم ...حداقل از این همه اِمرو نهی وبکن ونکن راحت بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای خداحافظی اومد ...ا چه زود ...یه نگاه به ساعت انداختم ....وای هشت شب بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب معلومه که باید برن ... چقدرهم وِرِ زدن ...مگه قرار خواستگاری نبود؟پس چرا اینقدر طول کشید...؟نکنه دیدن تنور داغه ....نونو چسبوندن ...وقرارِ بقیهءکارها روهم گذاشتن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای بزرگ میومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه بابا این چه وضع دختر شوهر دادنه ؟مرتیکه جلنبر داره برای شما کلاس میزاره... به جای اینکه با یه تیپا بیرونش کنی ...داری دخترت رو پیش کش میکنی ...؟ به سمت طوبی برگشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطوبی تو دیگه چرا؟ اخه کجای این ادم به تو میخوره که داری این جوری براش غش وضعف میری؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بسه دیگه.... چیه همش داری ایهءیاس میخونی ؟داماد به این خوبی ...چرا دست دست کنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نترسید این پسر ترشیده ای که من دیدم عمرا کسی با این اخلاق گندش زنش بشه ...همون جوری که تا الان بوی ترشیدگیش بلند شده وکسی نبوده نجاتش بده.... بعد از این هم کسی خودشو بدبخت این یارو نمیکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه تو چته پسر ؟دیگه چی میخوای ...؟اقا یوسف شریک منه ...فقط ده تا مغازهءطلافروشی داره ...داراییش صد برار منه ...میدونی اگه بشه دامادم چه سودی میکنم؟ ...میدونی چقدر به نفعمون میشه ؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من چمه؟ ...بابا طرف تََوهم مالکیت مطلق داره ....از حالا که طوبی زنش نشده داره امرو نهی میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادای یوسف رو دراورد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-طوبی خانوم اون نمک پاش رو بدید ...طوبی خانوم یه لیوان اب بیارید..... طوبی خانوم کوفت میخوام ...طوبی خانوم درد میخوام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا این هنوز زیر یه سقف نرفته داره از دخترت بیگاری میکشه ...اونوقت شما ها چشمتون رو بستید ودارید دخترتونه دودستی میدید خدمت اقا ...به خدا موندم از کارتون ...بابا دخترتونه ها ...طوبی تو چرا چیزی نمیگی ...؟ -من چی بگم هرچی بابا میگه حتما خیرو صلاحمو میخواد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خاک تو سرت طوبی.... همینه دیگه... وقتی تو قراره با اون عنتر زندگی کنی وهیچی نمیگی.... من چرا گلوی خودمو جرمیدم ؟هر غلطی خواستید بکنید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه چشم دیدن بزرگ رو نداشتم ولی تو این یه مورد حق رو کاملا بهش میدادم... اقا یوسف یه مرد خودرای ودمدمی مزاج وفوق العاده رک بود ....که اصلا نمیدونستی باید باهاش چه جوری برخورد کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر دمدمی که میخواستی سرت رو ازدستش به دیوار بکوبی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن واقعا تو حل این مسئله مونده بودم عمو وزن عمو فقط به خاطراون ده دهنه مغازه میخواستن دختر دسته گلشون رو به همچین قزمیتی بدن ....؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای کوبیدن در اطاق.... به خودم اومدم ...بیچاره بزرگ راست میگفت ...خودش بود وهمین یه دونه خواهر ....اونم طوبی که هم خوشگل بود... .هم تحصیل کرده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی کو گوش شنوا ...انگار این جماعت قصد کرده بودن دودستی این دختر رو بدبخت کنن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مانی؟ مانی؟ کدوم خراب شده ای موندی؟... بیا این میوه شرینی ها رو جمع کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلانه سلانه راه افتادم ...شیرینی ها رو جمع کردم ..ظرفها رو شستم ...میوها رو ریختم تو جامیوه ای ...میزها رو دستمال کشیدم ...ظرفها رو خشک کردم وگذاشتم سرجاشون -مانی پس این شام چی شد ...؟کی اماده میشه ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الان زن عمو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خستگی درکابینت رو بستم وزیر قابلمه ها رو خاموش کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیز رو چیدم وصداشون کردم ...خداروشکر برخلاف تمام تحریم ها حق داشتم سر سفره باهاشون بشینم.... بالاخره هم خونشون بودم نمیشد که مثل کلفت ها بیرونم کنن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشام خورده شد... ظرفها شسته شد ..اشپزخونه دستهءگل شد ومن ...مثل یه جنازه ....مسواک رو به دندونهام نشون دادم وسرم به بالشت نرسیده خرناسم بلند شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما تا حالا منو شناختی ....من مانی ماه هستم ...چرا بهم میگن مانی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب این جوری راحت تره ..اونم تو عصری که همه رو مخفف صدا میکنن ...باز جای شکرش باقیه که من هنوز پارت اول اسمم رو دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا خونهءعمومه... عمو حامدم ...داداش بابای من که اسمش حسام بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا وقتی که یتیم نشده بودم بد عمویی نبود ...منو که میدید یه دستی به موهام میکشید ومیگفت چه طوری عمو ؟همین.... در همین حد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی زن عموم از همون اول ناجنس بود ...یعنی همیشه مامان خدابیامرز منو میجزوند ...حالا چرا شو هیچ کس نمیدونه ....فقط میدونم چشم نداشت مامان منو ببینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهدی اون موقع ها خیلی کوچیک بود هنوز نمیدونست چی به چیه ...ولی من که تا نوزده سالگی زیر بال و پر خونوادهءخودم بودم........ میدونستم که ظاهر وباطن خونوادهءعموم اینا باهم فرق میکنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا طوبی نه بد بودم نه خوب ...یه جورایی کلا مثل تفلن ....نچسب بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه یه مدت طول میکشید که یخش باز بشه وبخواد روی خوش نشون بده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irودراخر بزرگ .... خان داداش طوبی ...پسرعموی بنده.... که تا مقطع لیسانس تحصیل کرده بود ولی در حال حاضر تو جواهر فروشی عمو... جنس هاشو دولا پهنا به مردم مینداخت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه عمو همیشه به بابا میگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حسام دیوونه ای که داری تو شیرینی فروشی کار میکنی ...خوب مغازه ات رو بفروش بیا پیش خودم.... تو نمیدونی سود تو طلاست.... تو جواهره ...چه موقع فروش چه موقع خرید ضرر نمیکنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی بابای خدابیامرز من که خدا نور به قبرش بباره قبول نکرد وهمین شد یه کدورت بین دو تا داداش ...تا جایی که دیدارهای هفته به هفتهءما.... به ماهی یک بار واخر سر هم به عید به عید رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چه سری بود که بابا تا با عمو حرف میزد عمو بهش بر میخورد.... میدونستم این وسط یه حرفهایِ ناگفته ای هست که حتی مامان هم خبر نداره ولی هرچی که بود میدونستم عمو به بابام بدهکاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونستم چقدر یا چه طوری ؟ ولی این رو مطمئن بودم که بابا یه پولی دست عمو داره واون هم بهش پس نمیده ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه یه بار خودم گوش کشی کردم ودوزاریم افتاد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا میگفت داداش طلب من رو بده میخوام خونه بخرم .... دستم خالیه از شیرینی فروشی چیزی عایدم نمیشه هرچی در میارم دودستی میدم بابت قسدهای مغازه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه امم که اجاره ایه ...به خدا دخل وخرجم با هم نمیخونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش اون موقع ها بیشتر دقت میکردم.... کاش یه بار راست وپوس کنده از بابا میپرسیدم که جریان این قرض چیه تا حداقل الان یه پولی تو دست وبالم بود واین جوری اسیر وعبیر نبودم کجابودم ...؟ای بابا حواس برام نمونده ...اره داشتم از بزرگ میگفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگ چهار سال از طوبی بزرگتر بود وهفت سال از من یعنی میشد بیست ونه ساله اره یه همچین چیزهایی.... حالا یکم بالا یا یکم پایئن. ..فرقی نداشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه بزرگ از کوچیکیش باهام خوب بود ...یعنی همیشه هوام رو داشت ...برخلاف طوبی که همیشه خودشو یه سروگردن از ما بالاتر میدید همیشه خاکی بود ومثل یه داداش بزرگتر به فکرم بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی یه سال برای تولدم کادو خرید ...باورت میشه ...؟همین بزرگ رو میگم ها ...همین که امروز دو دفعه منو روانی کرد ..اره خودشه ....همین نَکََره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم باورت نمیشه ولی باور کن این اخمخ )احمق ( تا سن هیفده سالگی رفیق فابریک من بود ...نه ازاون رفاقتها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...ازاین رفیق بامرام ها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اینایی که اگه بگی جونتو بده ....قلبش رو دو دستی از توسینه اش در میاره ومیگه بفرما رفیق ...قلبم مال تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی نمیدونم چی شد... چه اتفاقی افتاد ...که اون رفیق صمیمی ...اون یار قدیمی.... شد دشمن خونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر دشمن واونقدر دور که خودمم نفهمیدم چه جوری رابطمون بهم خورد ومن از مانی ماه.... تبدیل شدم به مانیمانیِ تنها...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی سعی کردم بفهمم دردش چیه.... چرا منو داره رد میکنه؟ ولی نفهمیدم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط یادمه یه بار که گیر سه پیچ بهش دادم تا جریان رو بگه ...سرم داد کشید وگفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دست از سرم بردار مانی.... تو دیگه برای من مردی... بهتره من هم برات یه مرده به حساب بیام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونقدر شوکه شده بودم که اصلا نفهمیدم کی بزرگ رفت ومنو تنها گذاشت ...ازهمون جا بود که تنها کلمات رد وبدل شده بین ما به این دو کلمه ختم شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسلام ......خداحافظ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین وهمین وهمین ...ودیگر هیچ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگ... چتر حمایتش رو از رو سرم برداشت ومن کم کم به حضور کم رنگش توی زندگیم عِادت کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی نمیشد ...یعنی نمیشد که بشه ...بحث یه روز دوروز نبود.... بحث شونزده هیفده سال عمرِمن و بزرگ بود.... که تو همین حیاط سپری شده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای مشت زن عمو منو از خواب نازم پروند ...ای خدا کی این زندگی جهنمی تموم میشه ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره صبح شده بود ...وکارمن شروع ....لازم به توضیح نیست... خودت که کار یه کلفت رو میدونی ...پختن وشستن واتو کشی وتمیز کاری و....خلاصه هر کاری رو که فکر ش رو کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای داد بزرگ از طبقهءبالا میومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مانی ...مانی این لباس ابی من کجاست ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم فکر کردم... اونو که دیروز اتو کرده بودم تو لباس تمیزاش گذاشته بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه تقه به در زدم ...وای خدا اینجا چرا مثل دل و رودهءمنفجر شده میمونه ؟ مگه بمب دستی ترکوندن که این جا شده بازار شام؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
بزرگ درحالی که بین یه کوپه لباس دست به سینه وایساده بود وبا پاهاش ضربه های عصبی به زمین میزد ...نگاهش رو مثل میخ تو چشمام فرو کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی شده ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لباس ابی من کو؟ ...هان ؟مگه نگفته بودم اتوش کنی امروز لازمش دارم ...یعنی فقط میخوام بگی یادت رفته ...من میدونم وتو ومامان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به دور تادور اطاق درهم ریخته که مثل اش شعله قلمکار هیچی توش معلوم نبود انداختم ......یه سرچ تو مخ اکبندم کردم ...خدایا من که دیروزاتوش کردم و بین همین لباسها گذاشتمش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم نگاهمو چرخوندم ..لباس ها رو بادست کنار زدم ...رسیدم به ته کمد ...دست انداختم ولباس ابی رنگ رو که بعد از یه لباس زیتونی بود دراوردم وجلوی اقای نکیر ومنکر گرفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش یکم اروم شد ولی میدونستم پروتر از این حرفهاست که بخواد ازم تشکر کنه .... یا بخاطرفریادی که زده عذرخواهی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب این اونجا چی کار میکنه؟ ...مگه نگفته بودم که بزارش بین لباس اتو کرده هام؟ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به کمد انداختم ..یه نگاه به لباس ...خوب توی این کمد که لباس اتو کرده ها رو میزارم ...اینم که لباس اتو کرده است ...یا من مخم هنگ کرده یا این بشر داره گیر بیجا میده که مطمئنا گزونوی دوم ) به قول باقالی اخراجی ها ( صحیح میباشد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir1 1
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار خودش از نگاهم گرفت که فهمیدم گیر بیخوده ...لباس رو از دستم قاپید وگفت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کیف پولمم گم شده پیداش کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای نه ...اخه من تو این بازار مکاره چه جوری کیف پول تورو پیدا کنم ...یه نگاه سرسری انداختم ....نه نمیشد به این راحتی تو این انبار کاه دنبال سوزن گشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کردم به تمیز کاری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هی هی داری چی کار میکنی ؟ من میگم کیفم رو پیدا کن تو داری برای من رخت ولباس جمع میکنی ؟نکنه مخت رو بردی سرویس که همه چی رو باهم قاطی میکنی ....؟ یه چشم غره رفتم وگفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-شما بفرمائید صبحانتون رو میل کنید ....بنده کیف رو خدمتتون میارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب خدارو شکر که چشم غره ام کارخودشو کرد چون بی سرو صدا از در زد بیرون ورفت سراغ صبحونهءشاهانه اش....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای ببین با این اطاق چه کرده ...اخه مرد حسابی یه کلام از من بپرس لباست کجاست چرا این همه بهم میریزیشون ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به کمد دیواری که مثل کمد اقای هوپی درش بازو تمام وسایلش به هم ریخته بودهم انداختم.... خدایا حالا کی حال داره این وجمع کنه؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به ساعت کردم وای الاناست که صداش در بیاد ...کمد رو سرهم بندی جمع کردم ورفتم سراغ بقیهءچیزها ...نبود خدایا نیست... اخه این کیف پول لعنتی کجا میتونه باشه....؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره گشتم گشتم وگشتم ....نبود... هیچ جا نبود ...زیر تخت ...روی تخت ...کنار تخت ...بالای تخت ...خودمم نمیدونستم چرا همش دارم دور تختش میگردم ...اخه جای دیگه ای نبود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ مامان به دادم برس ...یه دونه از اون فرشته های خوشگل بهشت رو برام بفرست که این کیف بی صاحاب مونده رو پیدا کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته... سر پا شدم... نیست که نیست ...یه نگاه دیگه به اطاق انداختم ...خدایا یعنی کجاست؟ ...صدای زن عمو بلند شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مانی بیا این سفره رو جمع کن دارم میرم بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اومدم زن عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای حالا جواب این موسیو اخمالو رو چی بدم .؟خودمو سپردم دست خدا واومدم تو اشپزخونه ..یه نگاه به چپ ...یه نگاه به راست ...پس کجاست ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مانی حواست کجاست ؟من دارم میرم بیرون ...برای ناهار یه غذای کم کالری بزار ...عموت وبزرگ خونه نمییان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir..طوبی هم که دانشگاهه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مگه بزرگ خان رفتن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه طور ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه به من گفت کیف پولش رو پیدا کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اها اونو که پیدا کرد اینجا گذاشته بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس هام به شماره افتاد حتی یه کلام به من نگفت که کیفشو پیدا کرده ای نامرد ...دوساعته دارم حرص میخورم ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاقا داره اینجا برای من خوش خوشان صبحانه کوفت میکنه وبه ریش نداشتهءمن میخنده...ای بخشکی شانس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل فیلم های اب دوغ خیاری یه پسر عموی عاشق هم نداریم که به دادمون برسه ...چی میشد مثلا یه شب بهم بگه ...عزیزم مانی ماه ....من عاشقتم ...دوست دارم میخوام باهات ازدواج کنم ...هه ....اگه یه جو شانس داشتم اسمم رو میزاشتن شمسی ...نه مانی ماه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کلی غر غر صبحونهءیخ کرده ونون خشک شدهءبربری رو به سق کشیدم وحرص وجوش رو تناول فرمودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهی بابا اینم از زندگی ما هیچیش به ادمیزاد نرفته...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم رفت سمت طوبی ...خوش به حالش رفته دانشگاه کاش منم میتونستم ادامه تحصیل بدم ولی با کدوم پول یا با کدوم حمایت ...همین که عمو لطف فرمودن وبنده روزیر پروبالشون گرفتن کلی باید خدا روشکر کنم بیشتراز این توقع بی جائیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم از کی ؟از عمو که حتی حاضر نیست سالی به دوازده ماه یه مانتوی نو برام بخره ...حالا بزاره برم ادامه تحصیل بدم ...من تا ترم سه خونده بودم یعنی میتونستم بیشتر هم بخونم ولی نشد مامان وبابا تصادف کردن ومهدی هم دق کرد وخلاص...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن موندم ومن ...تنها... بی حامی.... بی کس... با خونواده ای که چشم دیدنم رو نداشتن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو صرفا وجود منو تحمل میکرد... میدونست باری روی دوشش هستم. ..ولی کاری نمیتونست انجام بده ...تنها کسم همین عموم بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله هام که خودشو همون اول راحت کردن وگفتن ما دختر تو خونمون نگه نمیداریم ..سخته ...مسئولیت داره تازه ما زن مردمیم ...شوهرامون نامحرم هستن ...عمه هم تقریبا همین جواب رو داد البته با یه شیوهءدیگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین شد که کار من افتاد به خونوادهءعمو ...ای جوونی ..سه ساله که تو این جهنم اسیرم وکسی نیست که بگه خرت به چند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین بزرگ.... اصلا نمیدونم چرا این قدر به خون من تشنه است .... مدام ازار واذیت... مدام گوشه کنایه... مدام غرولند ...اخه یکی نیست بگه من چه هیزم تری به تو فروختم که چشم دیدن منو نداری ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که همیشه بله قربان گوی تو هستم ....پس چرا مدام بهم زخم زبون میزنی وبرتری خودت رو به رخم میکشی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی انصاف دلت مییاد؟ یه روزی همبازیت بودم ....رفیق ودوست قدیمت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنی که همیشه کنارت بودم وهرکاری میکردی پست سرت بودم وهواتو داشتم ...پس چه طور تا این حد رنگ عوض کردی وداری بهم ظلم میکنی ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدردم از این بود که بزرگ با همه خوب بود... با همه خوش رفتار بود واحترام همه رو نگه میداشت... تنها کسی که خارتوچشمش بود من بودم ...من بی کس ...من تنها ...من بی پناه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناهار یه غذای من دراوردی با کلم بروکلی وکدو وهرچی چیز رژیمی دیگه بود سنبل کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به پذیرایی انداختم وای هنوز کلی کار داشت جارو رو اوردم ...یه جارو برقی اساسی کشیدم وتودلم هرچی فحش وبد وبیراه بود بازهم نثار روح ِاِون بزرگ گور به گور شده کردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرومیزها رو برق انداختم.... رویهءمبلها رو کشیدم ...یه کشو قوسی به خودم دادم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای دارم از کمر درد هلاک میشم ... تمام خستگی این چندروز تو تنم باقی بود... رفتم زیر دوش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پنج دقیقه نکشیده بیرون بودم ...جرات نداشتم زیاد تو حموم بمونم اخه زن عمو مییومد وغرمیزد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت پنج عصربود وطبق روال عادی برنامه.... بنده دراشپزخانه مشغول تهیه وتدارک شام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارم همین بود.... صبحونه ....نهار.... شام... تمیزکاری ...دوباره روز از نو ...روزی از نو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعین یه روح سرگردان همیشه تو خونه رژه میرفتم وکارها رو اروم وبی سرو صدا انجام میدادم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نکنی کارم اسونه نه ....تو خونه ای که پنج نفر توش زندگی میکنن ودویست وپنجاه متر هم وسعت داره اونقدر کار وجود داره که وقتی شب سرت رو رو بالشت میزاری پلک نزده خوابت برده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاطاق های خواب ...اشپزخونه ...کف سالن پذیرایی که همیشهءخدا باید بدرخشه ...دوتا حموم ودوتا توالت ...پنجره ها ...لباس شستن ها ...اوه بازم برات بگم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتازه این داخل خونه بود... حتی یه وقتهایی کار حیاط وباغچه رو هم زوری به گردنم مینداختن هــــــــــی ....چی بگم دست رو دلم نزار که خونه.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن کلا یه کلفت بودم ...یه کلفت بی جیره مواجب که باید مثل خر سرم رو مینداختم پایئن وکار میکردم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه روزهای اولی که اومدم حداقل دوزار ارزش داشتم وکارهای سبک روبهم میدادن ولی حالا زمونه فرق کرده ....دیگه کار سبک وسنگین نداریم ...همهءکارها رو دوش خودمه... یاد خاله هام افتادم تو دار دنیا به جز عمو حامد وعمه صدف دوتا خالهءدیگه هم داشتم که پسرهاشون همه از من بزرگتر بودن ...اوایل به هم سر میزدن ولی این سرزدن ها رسید به سه چهار ماه یک بار وبعد هم فکر کنم یه سال ونیم هست که خاله هام به هم سر نزِدن ....یعنی از خداشونه که باهاشون کاری نداشته باشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم زیر لب اهنگ ناصر عبدالهی خدابیامرز رو زمزمه میکردم یه روز دلم گرفته بود مثل روزای بارونی از اون هواها که خودت حالو حواشو میدونی اگه بشه با واژه ها حالمو تعریف بکنم توهم منو شعر منو با غم حست میخونی با خودم زمزمه میکردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوهوهوهو....هم هم هم هم صدام اوج گرفت یه حالی داشتم که نگو یه حالی داشتم که نپرس یه تیکه از روحمو من جایی گذاشتم که نپرس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه جایی که میگردم و.....دوباره پیداش میکنم حتی اگه کویر باشه ...بهشت دنیاش میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به به خانوم خواننده....اگه خوندنتون تموم شده... بفرمائید یه مانتو تنتون کنید ...مهمون دارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای... وای خدا قلبم اومد تو دهنم ...دستم رو گذاشتم رو قلبم ...واب دهنم رو به سختی قورت میدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بمیری بزرگ ...اخه ادم این جوری میاد تو اشپزخونه ...با عصبانیت زل زدم بهش -چیه چرا اون جوری داری نگاه میکنی...؟ یه دفعه ای استیناتم بزن بالا بیا منو بخور....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب وقتی جو میگیرتت منم باید همین جوری صدات کنم ....تا تو باشی که دفعهءدیگه اگه خواستی هنر نماییی کنی حواست رو جمع کنی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز نگاه شاکیم روش بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مانی صدامو درنیار ...دوست من نیم ساعت تو کوچه... علاف تواتواِ....اون وقت وایسادی برای من تریپ لاو برداشتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...گفتم بدو مانتوتو بپوش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو انداختم پائین وراهی اطاقم شدم ...هرچی باهاش دهن به دهن بزارم خودمو کوچیک میکنم ...ولش کن پسرهء نره خر همسن بابای خدابیامرز من سن داره.... ولی دریغ از یه ذره ادب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرهء بی شعور... البته تو پرانتز باید بگم بد بختانه فقط با من اینطور بود... تنها با خود خود من ...همیشه متلکهاش با من بود خوش رفتاری هاش برای دیگران...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به شلوار جینم انداختم... نه بد نبود ...مانتو زیپ دارمو که پنج سال قدمت داشت تنم کردم وروسریم رو هم روش ...یه نگاه تو ائینه به خودم کردم ...درست عین کوزت محجبه شده بودم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اشپزخونه وکارم رو ادامه دادم ...ذهنم مشغول بود... یعنی این کیه که بزرگ دعوتش کرده ؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه بزرگ هم به هوای طوبی هم به هوای من کسی رو خونه نمیاورد)البته خودم رو محض نمونه گفتم ...اخ مگه منو ادم حساب میکنه که بخواد به خاطر من دوستش رو نیاره(
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بیا تو... نه کسی نیست فقط دختر عمومه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجانـــــــــــم؟ دختر عمــــــوم ؟....منو داره میگه؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه الاغ مگهِ غیر از تودختر عموی دیگه ای هم داره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم ...ا این دوستشه ...؟چرا این مدلیه ...؟چرا موهاش نصفه است ...وای ابروهاشومثل این چاقو کشها خط خطیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...اِ اشتباه شد ...طوبی میگفت مد شده پسرها ابروهاشونو این مدلی میکنن ..خدایا این دیگه کیه ؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اینکه به من برسن سرم وانداختم پائین .....بزرگ یکم مقید بود وحوصلهءاخم وتخمش رو نداشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام ...سرمو بلند کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام خوش اومدید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون ...معرفی نمیکنی بزرگ ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگ مثل اینکه تو یه عمل انجام شده قرار بگیره ...اهمی کرد وگفت -مانی ماه دخترعموم ....ایشون هم اقا دانیال دوست صمیمی من...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش ...! نه ...خوشم نیومد ... اصلا خوشم نیومد ...من این نگاه هارو میشناسم ..اصلا مگه جنس مونثی وجود داره که معنی نگاه هارو نفهمه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...نگاه هیز ...نگاه پاک ....نگاه شیطون ...نگاه موزی ...نگاه مرموز...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوووووه ما زنها روی نگاه ها نظر میدیدم ...مخصوصا نگاه اول ...ونگاه اول این بشر نشون دهندهءذات جلبجلبِ ش بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئن بودم این ادم ....ادم درستی نیست ...ولی چرا بزرگبزرگِ شوت... این وحالیش نبود ....رو نمیدونستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوشبختم خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به همچنین... بفرمائید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی میخوری دانیال جان... چایی ؟...قهوه ؟...نسکافه ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یه نسکافه.... البته اگه زحمتی نباشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه بابا چه زحمتی ...مانی ماه ...میشه یه فنجون نسکافه با یه لیوان چایی بریزی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستی به سرم کشیدم ....شاخ در نیاورده باشم خیلیه ...به من میگه -میشه برام چایی بیاری ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند ملایمی زدم ...توذاتم نبود بخوام تلافی کاری رو کنم ...وقتی باهام خوب رفتار میکرد منم بهش احترام میزاشتم -باشه چشم میارم براتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دستت دردنکنه ...بیا دانیال ...بیا اطاقم رو نشون بدم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب به رفتنشون نگاه میکردم که همزمان نگاه هرزهءدانیال وپوزخند بزرگ... از این رو به اون روم کرد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای تف تو روت بزرگِ کدو هلوایی...منو دست انداختی ؟...باشه تا سروقتش حالتو بگیرم ...ولی حالا نمیشد ....بالاخره دوستش بود... ابرو داشت پیشش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنسکافه ویه لیوان پایه دار چایی رو تو سینی چیدم... قندون ویکم سوهان و....دوتا پیش دستی میوه خوری ...خلاصه کامل ومرتب همه رو کنارهم گذاشتم واول از همه سینی چایی رو بردم به اطاقش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقه ای به در زدم ...صدای دانیال اومد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمائید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعجب کردم.... پس بزرگ کجاست ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینی به دست وارد شدم..... دانیال به احترامم وایساد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بفرمائید خواهش میکنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینی رو گذاشتم رو میز عسلی کنار تخت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دانیال هنوز ادامه داشت ...خداوکیلی هرجای دیگه ای با این بشر رو به رو میشدم یه لنگه کفش حرومش میکردم ... ولی حیف.. حیف که اینجا نمیتونستم از این کارها کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر نگاه ِهمچنان خیره ...برگشتم وبا طمانینه در وپشت سرم بستم ...نفسمو دادم بیرون... خدا یا خودت امروز رو بخیر بگذرون....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم دست دست کردم تا اون بزرگ گور به گور شده پیداش بشه ...سینی میوه رو هم برداشتم ویه تقه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداخدا میکردم این دفعه خودش باشه ...در که باز شد یه نفس اسوده کشیدم ...سینی رو از دستم گرفت ودرو بست ...به فکر خودش میخواست بهم کم توجهی کنه ولی نمیدونست چقدر دعاش میکنم که منو از شر نگاه هرزهء دوست جون جونیش راحت کرده....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشام رو بار گذاشتم ...اشپزخونه شد دستهءگل ...صدای خندهءدانیال وبزرگ مییومد ....یه لحظه دلم گرفت ...یه وقتی صدای خنده های من وبزرگ هم همین طور شاد وسرخوش بود....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطرهءاشکم رو از گوشهءچشمم جمع کردم ...خیلی وقت بود که یادگرفته بودم نباید به دلم واحساسم بها بدم ...نباید به روی خودم بیارم که ادمم ...نباید فکر کنم که میتونم زندگی کنم واز هر لحظه اش لذت ببرم ....اره ...نباید حس کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرباز شد وموج خنده بلند تر به گوش رسید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره دیگه پسره همین جوری کوپ کرده بود... فکرشو کن استاد چنان مچشو موقع تقلب گرفته بود که ما خودمونم شوک شده بودیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها سرازیر شدن ...خم شدم وکابینت رو بازکردم ونشستم رو زمین ...به امید اینکه منو نبینن واز کنارم رد بشن ولی ...صدای دانیال منو پروند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زحمت دادیم مانی خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاه بخشکی ای شانس ....بلند شدم وبا یه لبخند تصنعی شروع کردم به تعارف تیکه پاره کردن ...سگرمه های بزرگ تو هم بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خواهش میکنم چه زحمتی؟ خوش امدید...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ممنون ایشالله درخدمت باشیم جبران کنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نفرمائید کاری نکردم که.. .زحمت کشیدید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاووووووه برو دیگه ..چقدر ور میزنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخر سر هم با کشش دستش از تلید کردن )درست نوشتم ؟(مخ من دست برداشت وخداحافظی کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخیش رفت ...اونقدر هوای خونه رو مسمومِ کرده بود که نمیشد راحت نفس کشید ...خدایا چی میشد جنس مذکر رو از رو زمین محو میکردی؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی اپن اشپزخونه با انگشت شکلهای منحنی میکشیدم وتو فکرم به دنیایی بدون مرد فکر میکردم ...که صدای بزرگ منو پروند...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-الهی.... دلت براش تنگ شده خوبه بار اولته که دیدیش ...میخوای برم بیارمش تا دلتنگیتون یکم جبران بشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...اصلا بیا شماره ارو هم بهت بدم ...خودت باهاش قرار بزار ...این جوری منم از این واسطه گری راحت میشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول خشم سراپامو گرفت ورنگم کبود شد ....ولی با حرف اخرش چشمام تار شد ونفسم به شماره افتاد.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زد وادامه داد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دمپایی ور دار بزن تو دهن دلت ....که واله وشیدای هر کی که از در اومد تو.... نشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازکنار اشپزخونه رد شد...زمزمه کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا چرا باهام اینکارو میکنی ؟چه نفعی میبری که بخوای زجرم بدی ؟من چه بدی ای درحقت کردم که تا این حد ازم متنفری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نمیکردم بشنوه ولی شنید....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو؟ تو چه بدی د رحق من کردی ؟تو اصلا در حدی نیستی که بخوای تو زندگی من تاثیر بزاری ....ودر مورد نفعی که میبرم ؟....آآآم ....فکر کنم ...لذت دیدن قیافهءعصبانیت بهترین نکته باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن واقعا عاشق اینم که حرصت بدم وجلز ولز کردنت رو ببینم ...نگران نباشی مانی ...تا چند وقته دیگه طوبی هم از اینجا میره ومن میمونم وتو ...وای چه حالی کنم من ...خودتو برای متلکهای ابدارتر از این اماده کن مانی ....مطمئن باش که کلی خوش میگذره..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنجوا کردم وگفتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ازت متنفرم... متنفر ...یه روزی جای منو تو عوض میشه واون وقت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی ؟جای منو تو عوض بشه؟ ...ببخشید متوجه منظورتون نشدم ...قراره مثلا چه اتفاقی بیفته؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیکاری میشینی برای خودت قصه میبافی نه ؟عیب نداره ...تو هنوز بچه ای بهتره دنیای خوش کودکانه ات رو خراب نکنم ...بشین به قصه پردازیت ادامه بده ..خوش باشی جانم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خندهءفروخفته ای راهشو کشید ورفت ...تو اون لحظه اون قدر خشمگین وغم زده بودم که اگه میتونستم با همین ناخونهام جفت چشماشو از تو کاسه در می اوردم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح سه شنبه بود ودوروز دیگه بعله برون رسمی طوبی ....بیچاره طوبی خودشم ته دلش میدونست که این وصلت پایان خوشی نداره ولی چی کار میکرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول از همه پول و اون ده دهنه مغازهءطلافروشی وبعد از اون هم حرفهای عمو وزن عمو تحریکش میکرد تا جواب مثبت بده ....بزرگ هم که کلا بی خیالی طی میکرد ...راست میگفت... زندگی طوبی بود... نمیشد که بزرگ ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاسهءداغ تر از اش بشه....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره بشور.... بساب... بپز... تمیز کن ...وای از سر تا ته خونه باید تمیز میشد وتنها کسی که باید این کار وانجام میداد کی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب جز من مگه کس دیگه ای هم هست ....؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرده ها رو دراوردم ...شستم ....اتو کردم ...اویزون کردم ...لوسترهارو گردگیری کردم....تمام پذیرایی وبرق انداختم ..میوه ها رو شستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیش دستی های کریستال ...کارد وچنگال های زیبا رو برق انداختم ...نمک دونها رو پرکردم ...قندون هارو شستم ودوباره توش رولبالب از قند کردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساعت شد نه شب مراسم شام ونگاه های خیرهءبزرگ.... نمیدونم از اون شبی که دوستش رفته بود چرا اینقدر موزی شده بود ....نگاهش ازارم میداد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرصورتی که قبلا این جوری نبود ...یعنی هیچ وقت کنارش ناراحت نبودم یعنی بودم ها ولی معذب نبودم ...عصبانیم میکرد... امپرم و میبرد بالا... ولی این مدلی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچته بزرگ ؟کاش بهم میگفتی از چی شاکی هستی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح روز بعله برون ...زن عمو صدام کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مانی بیا اینجا باهات کاردارم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اطاق طوبی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله زن عمو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لباس رو داد دستم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینو بپوش ببینم چه طوره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به لباس انداختم ...فشار خونم رفت بالا.... این که لباس دست دوم طوبی است ...همون که سه سال پیش تو مراسم دختر عمه سوری پوشیده بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی زن عمو این که مال طوبی است...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره مگه چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اخه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیه ؟نکنه لباس بهتر از این داری؟ اگه نمیخوایش بده به من ....مثل اینکه توکلاست بالاتراز این هاست...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس رو ندادم غیر از دوسه دست لباس قدیمی چیز دیگه ای برای پوشیدن نداشتم... مجبور بودم قبول کنم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برو بپوش اگه اندازه ات نبود یکم تنگش کن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه زن عمو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس تقریبا فیکس تنم بود یه لباس دراپه ءچپ وراست با یه دامن ساده ...خیلی ساده ....ولی سرجمع لباس مرتبی بود نه اونقدر باکلاس که منو با عروس اشتباه بگیرن نه اونقدر درب وداغون که مثل لباس خونگی باشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصری حموم کردم ...موهامو خیس خیس دم اسبی بستم ویه شال تو مایه های لباسم انداختم سرم البته شما فرض کن لباس سورمه ایه..... شال من مشکیه ......خوب شبیه همه ان دیگه نه ؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداروشکر که برای شب خدمتکار گرفته بودن ... واقعا ضایع بود که بخوان دوباره ازم کار بکشن ... مثلامن دخترعموی عروس بودم کلی براشون افت داشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هر حال من دیگه قرار نبود کلفتی کنم ...خوب مانی ماه... امروز تعطیلی... میتونی کلی کیف کنی ...خوش بگذرونی ...مردم ودید بزنی وهر هر تو دلت بهشون بخندی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه اوه اوه برام تریپ ادم های روشن فکر وبرندار...خوب معلومه که تو هم تو مهمونی ها هرچیز مسخره ای ببینی هرهر بهش میخندی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب حالا چون من کسی رو ندارم که باهاش زیر زیرکی ونخودی بخندم ....مجبورم تو دلم بخندم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه اماده بودیم که کم کم خونوادهء زن عمو واز اون طرف هم عمه پیداشون شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامانبزرگ وبابابزرگ طوبی هم اومده بودن ...وای خدا من عاشقشونم ...اونقدر دوستشون دارم که نگو ...وقتی که روی مامانبزرگش رو میبوسم دلم میخواد تا ابد تو اغوشش بمونم ..خیلی نایس ومهربونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدینگ دینگ ....جنب وجوش افتاد تو جمعیت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خانواده دوماداومدن.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوه اینها که بدتر از ما خودشونو خفه کردن.... چند نفر برای یه بعله برون ساده میان ؟...حالا خوبه باهم بحثشون بشه... بزنن زیر همه چیز وبرن ...وای عجب ابروریزی میشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو تکون دادم.... دوست نداشتم بهش فکر کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم توی جمعیت به بزرگ افتاد ...زوم کرده بود رو من ...اخمهام و تو هم کردم ...ولی اون یه لبخند شیطانی زد ویه چشمک حواله ام کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسمو با زور فوت کردم ...حالا اگه گذاشت یه امشب رو نهایت استفاده رو ببرم ...همیشه دوست داره گند بزنه تو احوالات من ...اصلا این بشر مشکل داره.. .مشکلشم منم ...حالا چرا مشکلش منم؟ الله واعلم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیگاه تروخدا ....چه دل وقلوه ای با دختر دایی هاش میده ...یکی نیست بهشون بگه بابا این بشر دو شخصیتیه ...با من یه مدل با شما یه مدل دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا فکر کنم ادم فضائیه اره چرا که نه ...فرستادنش تا تو زمینی ها نفوذ کنه وپایگاه براشون بسازه...شایدم یه ماسک روی صورتشه ...وای نکنه واقعا ادم فضائی باشه وبخواد منو بکشه ؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید هم از این شاخک ها داشته باشه وبخواد تو شکمم فرو کنه ...قیافه ام مچاله شد ...اََه خودمم حالم بد شد ...وای من چرا امشب اینجوری شدم؟ نکنه خودم یه چیزیم شده ؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب اگه چیزیم نشده باشه شانس اوردم ...از صبح تا شب قوقو تنهام ...خودم وخودم ...فقط هم با خودم حرف میزنم ...یعنی کسی ادم حسابم نمیکنه ...خوب معلومه با این حال وروز دیوونه میشم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخی الهی.... طوبی هم اومد ...وای خدا چقدر خوشگل شده ...حالا خوبه بعله برونه برای عروسی چی کار میکنه ...؟ خداوکیلی اقا یوسف کوفتت بشه ...اخه دلت مییاد این ملوسک وبدبخت کنی؟ ...اونم تویی که هر روز یه ساز میزنی واخلاق نداری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنفی ...سگ اخلاق که میگن خود همین اقا یوسفه ...اصلا نمیشه باهاش حرف زد ...تا برخلاف نظرش حرف بزنی میزنه تو برجکت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر نکنی رو هوا حرف میزنما ...نه به خدا ..این اقا یوسف یه عمره که به این خونه شد ورفت داره.... اونقدر تو این مدت دیدمش که مثل کف دست میشناسمش واز زیرو بمش خبر دارم....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونم که ده دفعه اینو گفتم ولی واقعا موندم چه جوری میخوان دخترشون رو بدن به همچین ادم آنرمالی....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای صلوات و کف وسوت همه یه نفس راحت کشیدیم ....عمو هرچی گفت حرف رو حرفش نیاوردن ...یه صیغهءمحرمیت خوندن و...خب خداروشکر.... که به خوبی وخوشی تموم شد ....حالا نوبت جوونها بود..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسن وسال دارها بلند شدن ورفتن تو حیاط ....دختر پسرها هم موندن برای جشن وعشق وحال....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام چهارتا شد ....اوه چه همه هم این کاره ...به ثانیه نکشید سالن وسط خونه پراز رقصنده شد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشیدم ..چقدر دیروز زحمت کشیدم تا کف این سالن برق بیفته ...حالا ببین همه دارن با کفش روش هنرنمایی میکنن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به کفش ها بود که یه جفت کفش مشکی جلوم وایساد ...سرمو ازنوک کفش ها کم کم واروم اروم ارودم بالا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتای شلوارشو که هندونه رو هم قاچ میکرد رد کردم ...کتش با یه دکمه بسته شده بود ..خوب این نشون میده خوش سلیقه اس چون کتش رو بورسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاتر.... یه لباس بنفش ملایم با راه راه های بنفش جیغ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاتر.... یه کراوت بنفش مات...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاتر.... ریشاشو زده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاتر ....یه لبخند زیبا ....ویه ردیف دندون مرتب...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستپ .......رسیدم به چشمهاش ...چه چشمهای مهربونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من پیام هستم پسرخالهءاقا دوماد ...وافتخار اشنایی با کدوم یکی از اعضای خونوادهءعروس رو دارم ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندم پررنگ تر شد ...چه لفظ قلم حرف میزد ....افتخار اشنایی با کدوم یکی از اعضای خونوادهءعروس رو دارم ..؟ ...چشماش از مهربونی میدرخشید ...دوزش داشتم ...آخ ببخشید.... دختر که این قدر ول نمیشه... حرفم رو پس میگیرم... دوستشِ ندارم ...فقط یه ریزه... قد سر سوزن ازش خوشم اومده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اسمم مانی ماه ...دختر عموی عروس خانوم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری خم کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوشبختم مانی ماه ...چه اسم جالبی ...معنیش چیه ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خودمم نمیدونم هرچی گشتم پیدا نکردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مانی جان میشه اون دستمال کاغذی رو از اطاق خواب طوبی بیاری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بله زن عمو ....ببخشید ...خوشحال شدم از اشناییتون اقا پیام...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به همچنین.... سعادتی باشه در خدمت باشیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا چقدر تعارف تیکه پاره کردیم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پله ها اومدم بالا ...راهرو رو پیچیدم تو اطاق اول ....که در پشت سرم بسته شد ...برگشتم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزرگ با اخمهای تو هم تکیه داده بود به در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چیه چی شده ..؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب با پسر خالهءدوماد گل میگی وگل میشنوی ...خوشم اومد ...طرف میدونه که جنابعالی کلفت این خونه اید ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی داری میگی بزرگ ...؟ چشمهاشو روهم گذاشت...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون اومد...سلام علیک کرد... نمیشد که رومو برگردونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
دوباره چشمهاشو با اخم باز کرد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون اومد سلام کرد... درست ....تو چرا نیشتو تا بناگوش بازکردی ...؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگلی
۲۸ ساله 00رمان بانوی من خیلی رمان قشنگی خوندم و از خوندنش لذت برم از نویسندشم ممنونم🙏
۳ هفته پیشخیلی قشنگ بود
۱۴ ساله 00خیلی قشنگ بود
۲ ماه پیشمینا
00اصلا خوشم نیومد
۲ ماه پیشمینا
00اصلا خوشم نیومد
۲ ماه پیشفاطمه
۲۳ ساله 00رمان خوبی نبود اولا که اسماشون مزخرف بود بزرگ و مانی ماه کُلفَت خونه یه دفعه ای با یه سقوط از چهارپایه میشه خانوم خونه و مهندس زن عموش هم که چهار سال اذیتش کرده میشه مادرشوهر مهربون اصلا خوب نبود
۳ ماه پیشزهرا خادمی
00واقعا رمان خوبی بود اما آخرش از کلمه خوبی استفاده نکرد مثلا اونجایی که گفت افغانی واقعا از اونجاش خوشم نیومد میتونست قشنگ تر توصیف کنه ودوستانه تر رفتار کنه امیدوارم در رمان های بعدی بهتر باشی 🥲🥰🥰
۳ ماه پیشپری
10عالی
۵ ماه پیشن
00افتضاح
۸ ماه پیشMasi
۲۴ ساله 30رمان خوبی بود تا اونجایی ک نوسینده نوشته ک وقتی دوتا مهندس حرف میزنن ی افغانی نمیپره ..... بنظر من ی نویسنده نباید تو رمانش حرف نژادپرستی بزنه :)🤌
۱ سال پیش19
00دقیقا نمی دونم چرا ما افغانستانی یارو این جوری مسخره میکنن
۸ ماه پیشMehrsana
۱۵ ساله 10رمان بدی نبود ولی ای کاش نویسنده کمی هیجانش رو بیشتر میکرد...
۹ ماه پیشپری
10رمان خوبی بود ولی آدم آنقدر برای خوندنش جذب نمیکردوادم میتونست آخرش حدس بزنه چی میشه اگر رمان کمی به چالش میکشوندی خیلی بهتر بود
۱۱ ماه پیشNafas
۱۵ ساله 00واقعا رمان بی نظری من من کع باهاش حال کردم دم نویسندش گرم ولی کاش بیشتر ادامه داشت😂😉
۱ سال پیشسعیده
۲۱ ساله 20به نظرم اصلا زیبا نبود خیلیییی بچگونه بود الان وسطاشم و اصلا دوست ندارم ادامش رو بخونم 🤦 ♀️ حیف وقتم
۱ سال پیشماه
12داستان زیبایی بود ولی دوست داشتم آخر داستان مانی با پیام ازدواج میکرد نه بزرگ
۱ سال پیش
Mitra
00وقتی داشته رمان رو می نوشته انگار اسم قحطی بوده واقعا اسما مزخربود!😳یکی هم اینکه مانی ماه که کلفت خونه بود و زن عموش که ۴ سال اذیتش کرده بود بایه اتفاق باهاش خوب شد🤦 ♀️راجب مرگ عموش هم توضیح نداده