نگاه در چشمان بیمارش میدوزم! بغض را قورت میدهم…اما..نه نمیشود..همیشه باریدن یعنی زن..زن یعنی همیشه باریدن! اینجا هوا ابریست…آنجا را نمیدانم! اینجا نفس تنگ است..آنجا را نمیدانم! اینجا دنیایم اندازه آغوشیست که یکبار هم لمسشان نکرده…اینجا…نجیبانه دور میشوم..نانجیبانه قلبم پا میکوبد! اینجا زنی عاشقانه میبارد..اشتباه نکن…همه جا زنان میبارند…گاهی عاشقانه..گاهی عارفانه…گاهی … گاهی زنان تنها میبارند…بی هیچ بهانه!

ژانر : عاشقانه، غمگین

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۰ دقیقه

مطالعه آنلاین اینجا زنی عاشقانه می بارد(جلد اول)
نویسنده : فاطمه حیدری

ژانر: #عاشقانه #غمگین

خلاصه :

نگاه در چشمان بیمارش میدوزم! بغض را قورت میدهم…اما..نه نمیشود..همیشه باریدن یعنی زن..زن یعنی همیشه باریدن!

اینجا هوا ابریست…آنجا را نمیدانم! اینجا نفس تنگ است..آنجا را نمیدانم! اینجا دنیایم اندازه آغوشیست که یکبار هم لمسشان نکرده…اینجا…نجیبانه دور میشوم..نانجیبانه قلبم پا میکوبد!

اینجا زنی عاشقانه میبارد..اشتباه نکن…همه جا زنان میبارند…گاهی عاشقانه..گاهی عارفانه…گاهی … گاهی زنان تنها میبارند…بی هیچ بهانه!

قدم از قدم برمی‌دارم و اضطراب روی اضطراب می‌گذارم!

دست و دلم فرت و فرت می لرزد.

دلم حالی به حالی می‌شود!

نمی‌توانم. نمی‌توانم. رهام زیادی برای من بزرگ است. زیادی برای من مَرد است.

زیادی است. باور کن زیادی است!

- سلام

برنمی‌گردم تا مبادا… تا مبادا چه؟ تو را به خدا بس کن نگار.

نگاهش می‌کنم. چشم در چشمان مشکی‌اش می‌اندازم:

- سلام!

شالم را مرتب می‌کنم.

هزاران بار در آینه نگاه کردم و به خودم ثابت کردم که این کجکی بودن موهایم بِهم می‌آید؛ اما با دیدینش اعتماد به نفسم فروکش می کند و به یک‌باره همه را داخل شال یشمی ام می چپانم! با آن بارانی قهوه‌ای‌رنگش، با آن بوت های چرمی‌اش که پاچه‌های شلوار نامنظم بیرون زده است و زیباترش کرده. خوش‌تیپ‌تر از همیشه شده؛ البته این به این معنا نیست که برای دیدار با من بیشتر از همیشه به خودش رسیده نه او همیشه خوش‌پوش است!

با دستش به نیمکت اشاره می‌کند:

- نمیخواین بشینید؟

دستپاچه سری تکان می‌دهم و کنارش می‌نشینم؛ اما با میلیون‌ها فاصله! به دست چروک پیرمرد سوپور نگاه می‌دوزم، از نارنجی فرم مخصوصش متنفرم. همیشه از نارنجی بدم می‌آید و بیشتر از آن از این افکاری که بی‌دلیل و بی‌موقع به سراغم می‌آیند. نگاهم می‌کند و با خودم فکر می‌کنم، نیمرخ زیبایی دارم یا نه؟

- نمیخواین چیزی بگین؟

نگاهش می‌کنم:

- چی باید بگم؟

نمی‌خندد. تازه اخم هم می‌کند، وای چقدر در مقابل این عظمت نحیفم! جا به جا می‌شود

و می‌گوید:

- باشه؛ پس من شروع می‌کنم!

تازه می‌فهمم که چقدر صدایش کلفت است. زیادی کلفت است! خیره در چشمانم می‌شود و تنها در این فکرم که در سرما آرایشم خراب نشده باشد. کرم پودر روی پوستم سفیدک نزده باشد و رژلبی که قطعاً پاک‌شده است. دستی به لبه شالم می‌زنم و چشم در چشمش می‌دوزم، نه می‌خندد. نه می‌گرید؛ اصلاً حرکتی از خودش نشان نمی‌دهد. تنها تماشایم می‌کند، می‌ترسم در دلش بگوید که این رنگ به‌صورت برنزه‌اش نمی‌آید یا…

حرف در ذهنم می‌خشکد:

- زیبایی ظاهری شما؛ اصلاً برای من مهم نیست خانوم. این‌قدر خودتونو معذب نکنید.

خجالت می‌کشم. دلم می‌خواهد آب شوم… پودر شوم… لعنت به تو و زبانت!

لبه کتش را به هم نزدیک می‌کند و می‌گوید:

- می دونین که تو زندگیِ من یه رادینی وجود داره.

آرام جواب می دهم:

- بله. مطلعم!

- پس فکر می‌کنم فیروزه اطلاعاتی در اختیار تون گذاشته؟

وای که چقدر رسمی حرف می‌زند و مرا مجبورمی‌کند با همین کلاس جوابش را بدهم!

- بله!

نفس عمیقی می‌کشد.

- فیروزه منو می شناسه، حدود هفت هشت سالی هست که باهم توی این اکیپیم؛ حتی… حتی

با مادرِ رادین تو یه دانشگاه بودیم و تویِ همین گروه، نمی دونم فیروزه توی شما چی

دیده که فکر میکنه می تونیم باهم آشنا بشیم و نتایج خوبی رو بگیریم، اگه اشتباه

نکنم یه دو سه باری باهامون اومده بودین کوه، درسته؟

- بله!

سر تکان می‌دهد:

- توی این چندتا برخوردی که باهم داشتیم من چیزی از شما ندیدم و شناختی هم ندارم؛ ولی حتما فیروزه یه تفاهم و نقطه اشتراکی دیده که خواسته باهم ملاقات داشته باشیم، در هر صورت من؛ آمادم که بشنوم. چون من از شما هیچی نمیدونم!

سری تکان می‌دهم و نگاهش می‌کنم.

زبان ‌باز می‌کنم:

- چی بگم دقیقا؟

شاکی می‌شود، تند می‌گوید:

- اینکه مثلاً چند سالتونه، تحصیلاتتون چیه؟ از خانواده تون از دلتون، از احساساتتون

از دیدگاه های مذهبی و حتی دیدگاه سیاسیتون، می تونید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می تونید؟ چقدر طعنه آمیز:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگار پارسا… لیسانس داروسازی… بیست و نه سالمه، بیکارم. در واقع توی پژوهشِ سرا مربیم که اونم شغل حساب نمیشه… گرایش مذهبی هم خب؛ دوست دارم اون چیزی که دلم می خواد باشم؛ اما متاسفانه نیستم. در کل بگم آدم مذهبی نیستم؛ اما به اصولی که اعتقاد دارم بدجور پایبندم، به این مسائل ف*ق*ه*ی جدید اعتقادی ندارم. از س*ی*ا*س*ت خوشم نمیاد؛ اما… هه؛ تاجایی که بشه سبزم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر می ماند. منتظر حرفی که نمی خواهم بزنم، تو رو خدا نخواه، سر کج می کند و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنگین می پرسد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانواده تون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب گلویم را قورت می‌دهم؛ حالا خوب است گفتم تو را به خدا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مادرم فوت کردن. پدرم زن گرفتن و آلمان زندگی می کنن، من. تنهام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از ابروهایش را بالا می‌اندازد. نمی‌دانم، پوزخند است… چیست؟ به کج‌ومعوج

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردن‌های چهره‌اش وارد نیستم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کسی که تنها زندگی میکنه و تنها هم ‌روی پای خودش وایمیسته توقع دارم محکم‌تر از اینا صحبت کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم را فوت می‌کنم. وااای او دیگر زیادی نظامی فکرمی‌کند، تنها لبخند می‌زنم؛ اما دوست دارم بگویم که تنها در مقابل تو این‌گونه تحلیل می‌روم. در کل که بخواهی بفهمی باید بگویم قوی و محکمم، سرسخت. آن‌قدر که در برابر درخواست‌های همکار جذابم روی نَفسَم پا گذاشته‌ام. آن‌قدر فیروزه از صلابتِ سخن و شانه‌های پهنش تعریف کرد که من این‌گونه آب رفتم؛ باید قرصش را بخورم که: “او بیدی نیست که من ادای باد را درمی‌آورم” دستی در موی مشکی‌اش می‌کشد، تکه‌ای از موی جلوی سرش سفید است. نمی‌دانم خودش از قصد رنگ کرده یا شاید. باز هم گند می‌زند به افکارم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ارثیِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هول می‌شوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستی به همان تکه می‌کشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینو میگم. ارثیِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خندم. الکی؛ چقدر ضایع آنالیزش کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه سؤال دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو را به خدا از آن سؤال‌های سخت نپرس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا حالا مردی تو زندگیتون بوده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی می‌کشم. آسوده خاطر لبخند می‌زنم، آسوده خاطر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه؛ هیچ‌وقت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازهم ابرویش را بالا می‌اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باور کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حسی که در آن لحظه دارم محکم‌تر می‌شوم. از اینکه باافتخار بگویم تو اولین مردی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هستی که با او قرار می‌گذارم ل*ذ*ت می‌برم؛ همین هم جرئت کلام بیشتری نصیبم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرجور راحتید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مکث می‌گویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما اولین مردی هستین که باهاش قرار میذارم و اولین مردی که؛ شاید بخوام روش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی‌تر فکر کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه بالا می‌اندازد. نفسی فوت می‌کند و بخارش از نیمرخ تُن سردی دارد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عجیبه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خواهم بگویم اصلاً هم عجیب نیست؛ اما نمی‌گویم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمیخواین چیزی از من بدونید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا. حتما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به سبک خودتون معرفی کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زبان درازی می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قطعاً محکم‌تر از من حرف می‌زنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌خندد و من توقع دارم حداقل یک لبخند دوستانه بزند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- معلومه؛ چون من مردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هه. باید یک فمینیست گیر تو می‌افتاد! زیادی به هورمن های جابه‌جایش می‌نازد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیادی به مذکر بودنش افتخارمی‌کند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رهام آذر… سی‌وچهار سالمه، لیسانس معماری دارم، توی شرکت ساختمانی آرشیتکتم؛ در واقع تو شرکت دوستم کار می‌کنم! وضع مالیم میتونم بگم خوبه، زندگی متعادلی دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارم همیشگیِ در کل پشتوانه محکمی‌دارم. از لحاظ اعتقادی نمیدونم چی بگم؛ اما… بگذریم. از لحاظ س*ی*ا*س*ی هم تا حدودی که البته برعکس شما من عاشق س*ی*ا*س*ت*م و دردسراش، عاشق بحثای نزاع گونه اش. خانواده ام شیرازن، اصلیتم شیرازیه دانشگاه تهران که قبول شدم اومدم اینجا و خب… اینجا هم ازدواج کردم و موندگار شدم؛ اصلاً آدم احساساتی نیستم. رک و بی پرده حرفمو می زنم، توقع هم دارم صادقانه نظر دیگرانو بشنوم. کارم برام خیلی مهمه و همین طور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسی می کشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسرم… رادین، پنج سالشه؛ زیادی از حد می فهمِ و من عاشق آدمایی ام که بیش از حد پاشونو از گلیمشون دراز میکنن! یه کمم… یه کم که نه خیلی، بداخلاقم، زود عصبانی میشم و یه نکته مهم؛ به شدت باطن آدما و درونشون برام مهمه! خانومه نگار خانوم، برای من رنگ روسری و مدل چتری و مارک لباستون اهمیت نداره. همون اندازه که.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را چند بار بالا پایین می‌کند و می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون طور که سایز سی… و قوس کمر و رنگ لباتون برام فرقی نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش نمی گفت. کاش. دلم می‌خواهد بزنمش؛ واقعاً که!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من یه آدم کاملاً درونگرام و شرط اینکه کسی منو با تمام اخلاق سگیم تحمل کنه اینه که باطن شیشه‌ای داشته باشه؛ پس وقتی با منید لازم نیست هر لحظه دستتون به لبه شالتون باشه یا دگمه‌های پالتوتونو چک کنید و نگران آرایشتون باشید؛ همین‌که بفهمید ظاهر آدما یک درصدم مهم نیست یعنی باطنتون نمره خودشو می گیره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش می‌کنم. چقدر گستاخ است این مرد، دل به دریا می‌زنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همیشه این‌قدر بی‌پروا حرف می‌زنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قاطعیت چشم در چشمم می‌دوزد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همیشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مکثی می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قاطعانه‌تر از اینم میتونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما باروحیه‌ی خاصی اومدین اینجا یا شایدم ذاتیه؛ اما حس می‌کنم با مقابله و زور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومدین درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه‌ای بالا می‌اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ‌کسی نمیتونه منو تو کاری که نمی‌خوام زور کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند می‌شود، من هم پشت بندش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارتی از جیبش درمی‌آورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این کارتمه! فکر می‌کنم می تونیم بیشتر و بهتر آشنا شیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارتش را می‌گیرم… تشکر می‌کنم… تا دم مزدای مشکی‌اش همراهی می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید می رسونمتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه ممنون، ماشین دارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی یه سؤال مهم دارم که ایشالا اگر دوباره دیداری داشتیم می‌پرسم. در مورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان می‌دهم. در را بازمی‌کند و قبل از اینکه بنشیند می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا به امروز تو زندگی‌ام آرامش نسبی برقرار بوده، نمی‌خوام با اومدن کسی بهم بریزه، نمی خوام اوضاعم خراب بشه؛ پس به کسی احتیاج دارم که آروم ترم کنه؛ فعلا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان می‌دهم و او می‌نشیند؛ بعد از بستن کمربند و تک بوقی راهی می‌شود! سیخ سیخ در سرمای زم*س*تان ایستاده‌ام؛ در عین بد بودن؛ در عین این‌همه اژدها نمایی‌ها. چقدر خوب است! با او حس آرامش دارم. چون حس می‌کنم خودش است. خوده خودش. دوست‌های اطرافم بااینکه هم جنس‌اند؛ اما کنارشان امنیت روانی ندارم. حس آشنا و خوبی دارد که تابه‌حال در کنار حرفهای تیز کسی نداشته‌ام! او تیز است در عین حال نرم، هی عصبانیم می‌کند و میخواهی به رویش برگردی؛ اما وقتی آرامشش را می بینی ناخوداگاه آرام می‌شوی! باید خودم را اصلاًح کنم. اینکه هر لحظه نگران حالت قیافه ام هستم اصلاً ار نگاه رهام قشنگ نیست و فهمیده ام چقدر از آدمهای ظاهر بین بدش می‌آید! نمی توانم. آخر. این‌همه تغییر برای منی که این قدر به تیپ و کلاس کاری و قیافه دیگران اهمیت می‌دهد نشدنی است؟ اگر رهام این قدر جذاب و مردانه نبود عمرا همراهیش می‌کردم؛ اما… خب چه کنم؟ نمی‌شود با یک بی ترکیب کریه المنظر رابطه برقرار کرد… اصلاً در خونم نیست. از این لحاظ کاملا دو قطب مخالفیم. فقط خدا به خیر بگذراند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته‌وکوفته از پژوهش سرا برمی‌گردم. با همان بوتهای قهوه‌ای و پالتوی کلفتم روی مبل می‌نشینم! دلم قهوه میخواد… خیلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو سه روزی از دیدارم با رهام می‌گذرد. دلم می‌خواهد بازهم ببینمش و دقیقاً از همان روز تابه‌حال سعی می‌کنم که شبیه او قاطعانه و محکم باشم. جواب‌هایم حساب‌شده و منطقی باشد. می‌توانم چون روحیه رسمی بودن رادارم؛ اما… کاش روبه روی خودش همچین توقعی را از من نداشت! یادش که زنده می‌شود باور کن ناخودآگاه یاد کوه و صلابتش می‌افتم! نمی‌دانم چرا این سرو تنومند را جور دیگری دوست دارم. نمی‌دانم چرا این اقتدار برایم دلچسب تر از این صورت فریبند ست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امروز بااین‌همه کار و سروکله زدن با بچه‌های آزمایشگاه و خستگی، هیچ‌چیز نمی‌دانم… نمی‌دانم که چرا می‌توانم مرد ازدواج‌کرده‌ای را که بچه دارد دلخواهم باشد. چرا منِ آفتاب‌مهتاب‌ندیده حاضرم با او باشم. با یک مرد مطلقه؛ شاید ارزش من. ارزش دخترِ دست‌نخورده بیشتر از این حرف‌هاست؛ اما…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دانم شاید حکمت است. شاید قسمت است که این‌قدر از مصاحبت با این کوه زیبا خوشم می‌آید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بی‌حالی بلند می‌شوم… لباس‌هایم را آویزان می‌کنم و مثل همیشه منظم داخل کاور می‌گذارم، بوتهایم را پاک می‌کنم و در کمد جا می‌دهم. موهایم را دوبار باز و بسته می‌کنم و کمی رژ می‌زنم، انرژی خاصی با آرایش کردن به من دست می‌دهد، سه ماه پیش موهایم را عسلی کردم؛ می‌خواهم مشکی‌اش کنم، مشکی پرکلاغی… فیروزه می‌گوید بیشتر به چهره‌ام می‌آید، قهوه‌جوش را روشن و پنجره آشپزخانه را بازمی‌کنم. هوا سرد است خیلی؛ اما دوست دارم. این گرما با این تُن سرد دل‌چسب‌تر است. صدای ماشین‌ها دیوانه‌ام می‌کند؛ اما همچنان روی صندلی آشپزخانه نشسته‌ام و به خودم… به خودش… فکر می‌کنم؛ چرا رهام؟ چرا از ذهنم بیرون نمی‌روی. دوست دارم تنها یکجا گیر بیاورم و بنشینم تا صبح به او فکر کنم، به ملاقاتمان، به حرف‌هایش هرچند که کنفم می‌کردند؛ اما… این خشم مخفی‌اش هم جذاب است! فنجان بزرگی را از قهوه پر می‌کنم و به سالن برمی‌گردم… همیشه قهوه را به چای ترجیح می‌دادم، برای شب‌هایی که می‌خواهم بیدار بمانم و به کارهای آزمایشگاه برسم قهوه بهترین همراه است؛ رو به روی تلویزیون خاموش می‌نشینم. عطسه می‌کنم… دوباره به یاد رهام می‌افتم؛ چرا سراغی از من نمی‌گیرد… این چه جور آشنایی است؟ چرا دیگر نمی‌خواهد مرا ببیند… او شماره داد؛ اما من باید زنگ بزنم و چه بگویم؟ بگویم دلم می‌خواهد بازهم هم دیگر را ببینیم؟ آخر او از دخترهای محکم و پر غرور خوشش می‌آید… می‌دانم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما… تلفن خانه زنگ می‌خورد… شماره فیروزه است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم قربونت، تو چطوری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خــــــــوب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه شادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا میخوایم بریم خونه سپهر اینا، رهامم هستا. به بچه‌ها گفتم توئم میای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوشحال می‌شوم. در کسری از ثانیه حالِ نداشته به جسمم برمی‌گردد، بلند می‌شوم و راه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌روم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطمئنی میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عاشق شدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عشق که نه…؛ اما ازش خوشم میاد. همین؛ حالا چه خبره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تولد لاله ست. سپهر گفت خونه خودشون می‌گیره، تورو قرآن نگا نگار، مردم دوست پسر دارن مام داریم، این دانیال چُلمن اصلاً نمیدونه تولد من کِیِه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ول کن بابا توئم، اینا همه اش می گذره. همین‌که باهم یه دوری بزنن یه پولی خرج کنن ا*رضاش*ون میکنه؛ اتفاقاً دنیای اینا محدودتره، خدایی فیروزه تو حاضری با دانیال ازدواج کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب… نمیدونم… شاید… نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بالاخره چی شد؟ آره نه شاید…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ول کن تورو خدا نگار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا چرا این‌قدر دیر بهم خبر دادی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یادم رفت بابا… سه‌روزه میخوام بهت بگم هی یادم میره، میای دیگه قطعاً؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اولین باره بدون ناز داری با من میای یه جا ها.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بازهم می‌خندم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینم به خاطر تو نمیام. به خاطرِ رهامِ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عـــــــــــــوضی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خندم و او با فحش و دری‌وری خداحافظی می‌کند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از همین الان به فکر لباس و سر و ریخت فردایم. چه بپوشم؟ اصلاً رهام چگونه دوست دارد که بپوشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دانم مهمانی‌هایشان بازنیست و خیلی هاشان هم تا حدودی معتقدند؛ اما… دوست دارم چیزی بپوشم که رهام دوست داشته باشد، همین. می‌خواهم نظرش را جلب کنم، می‌خواهم ببینم که این کوه می‌تواند بشود یک سنگ‌ریزه ی عاشق… یعنی می‌شود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح زودتر از همیشه بیدار می‌شوم. دیشب از ذوقِ دیدار دوباره رهام از خواب کامل خبری نبود. نمی‌دانم چه بر سرِ روحم آمده؛ چه بر سرِ احساسم آمده؛ اما… هرچه هست دوست دارم ببینمش. دوست دارم به وجودم توجه کند… به بودنم؛ البته که اسمش را می‌دانم… این خواستن است. دوست داشتن؛ اما هنوز در شکل‌گیری احساساتم مطمئن نیستم؛ اگر او مرا نخواهد و من الکی دل ببندم چه؟ آن وقت من می‌مانم و یک دل عاشق. من می‌مانم و یک رهام نیامده! لباس‌هایم را می‌پوشم و با وسواس آرایش می‌کنم. وقتی می‌گوید ظاهرت برایم مهم نیست؛ یعنی… ای خدا من آخر دیوانه می‌شوم. این یعنی اش را نمی‌فهمم! شال زرشکی‌رنگ چروکی را سر می‌کنم. موهایم را بیرون نمی‌گذارم. هم راحت ترم هم… لبخند می‌زنم و در آینه زل می‌زنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هم برای رهام مهم نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عطر می‌زنم. نیم بوت های براقم را از کمد بیرون می‌کشم و پا می‌کنم، آماده‌ام. با تک بوق دانیال بیرون می‌روم. از همان دور برای فیروزه دست تکان می‌دهم. او هم کله‌اش را، دختر خشکی ست و من عاشق این جدیتش هستم. سوار می‌شوم و با فیروزه دست می‌دهم. دانیال از آینه نگاهی می‌اندازد و می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستی اون روز با رهام رفتین بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خندم. می‌خواهم بگویم عمه‌ات و خر کن؛ یعنی تو نمیدونی؟ به تو نگفته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه؛ چرا می‌خندی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی… هیچی. آره رفتیم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیابان را تماشا می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فک می‌کردم بهت گفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هه… رهام هیچ‌وقت هیچ حرفی از این مسائل نمیزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد با صدای آرامتری می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون؛ اصلاً بلد نیست حرف بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خواستم بگویم خیلی هم خوب حرف می‌زند. نمی‌دانی برای من چه بلبل‌زبانی‌هایی که نکرده؛ اما…؛ مثل همیشه زبان بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فیروزه برمی‌گردد نگاهی به سرتاپایم می‌اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی پوشیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همون لباس سرمه‌ای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی گرفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه عطر داشتم خونه… نو بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابات آورده بود نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ‌کدام از وسایلی را که بابا می‌آورد را استفاده نمی‌کردم؛ هیچ‌وقت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی بی‌شعوری نگار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مرسی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا مقصد حرفی نمی‌زنیم و من چقدر راضی‌ام از این سکوت، دوست دارم به رهام فکر کنم. اینکه امروز چگونه می‌خواهد با آن ظاهر عجیبش مرا جادو کند. کاش این‌قدر جذاب نبود و کاش به‌جایش کمی اخلاقش نرم‌تر بود. دگمه آسانسور را فشار می‌دهم و با حرکتش و صدای موزیک مسخره‌ای که پخش می‌شود هر سه می‌زنیم زیر خنده، پیاده که می‌شویم درست روبه روی در آپارتمان سپهریم. با فکر اینکه الان رهام پشت این در روی یکی از این مبل‌ها نشسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شاید لبخند می‌زند قلبم می‌ریزد و چقدر از این ریزش‌های ناگهانی خوشم می‌آید! از اینکه حس دوست داشتن و اهمیت دادن در من سرک می‌کشد! از این‌همه بی‌مهری خسته‌ام… از این‌که بیست‌وهشت سال هیچ برایم ارزش نداشت. ارزشی مکمل و خاص، خسته‌ام از این‌که احساس ندارم؛ البته نداشتم. این‌که با دیدن رهام سراغ من می‌آید اسمش احساس است. سپهر با روی خوش استقبال می‌کند؛ مثلاًینکه لاله از قضیه‌ی تولد خبردار نیست و چقدر دلم می‌خواهد یک روزی کسی باشد که به این شکل بااین‌همه عشق از غافلگیر شدنم ل*ذ*ت ببرد؛ فقط و فقط با چشم به دنبال مرد کوهستانم… نمیابمش. بادم به سرعت خالی می‌شود. به اتاق می‌رویم تا لباسمان را تعویض کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم به پهلوی فیروزه می‌کوبم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس کو؟ نمیاد نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آروم بابا. چه می دونم. اون همیشه همه‌جا دیر میاد. دیر میاد که زود بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز هم خیالم راحت نمی‌شود، باهم به سالن می‌رویم. از سلام و احوال‌پرسی بیزارم… بی‌حوصله شده‌ام و چقدر بدم می‌آید حالم به کسی وابسته باشد، به بودن و نبودن کسی، تنها ویژگی بدِ اهمیت دادن همین است! نبودنش حالت را گ… می‌کند، بودنش از خود بی خود. فیروزه برایم شربت می‌آورد، مزه مزه می‌کنم و دعا می‌کنم تا آخر این شربت رهام بیاید، قلپ آخر را که سر می‌کشم صدای در می‌آید، قلبم می‌ریزد. نگاهی به شیشه ی بوفه کنارم می‌اندازم. خوبم… خوبِ خوب… موهایم را داخل‌تر می‌کنم و لباسم را از تنم فاصله می‌دهم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فیروزه با لودگی نگاهم می‌کند. زیر لب می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واقعاً تو دیوونه ای نگار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد می‌خندد و چقدر از این دیوانه بودن‌ها خوشم می‌آید؛ چرا زودتر از این، دیوانه نشدم! عجب دیوانه‌ی دیوانه‌ای… فیروزه زیر گوشم خبری را می‌دهد که خودم آگاهم، می‌دانستم تا پایان آخرین قلپ از شربت می‌آید. چشم‌به‌در می‌دوزم و دانیال که در را باز می‌کند ناخواسته خودم را از روی صندلی بلند می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فیروزه روی دستم را فشار می‌دهد و چشم غره می‌رود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین نگار؛ واقعاً ضایعی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌نشینم؛ اما می‌خندم، با دیدنش قلبم می‌لرزد و اولین کسی در تیررس نگاهش هست خودمم. سری تکان می‌دهم و لبخند گنگی می‌زنم. تنها به تکان کوتاه سرش اکتفا می‌کند، نه می‌خندد، نه اخم می‌کند. هیچی… هیچ! با مردها دست می‌دهد و پس از درآوردن کاپشن مشکی‌رنگش کنار دانیال می‌نشیند. سپهر سمت چراغ‌ها می‌رود و با خنده می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الاناس که دیگه نوزاد برسه… به خدا اگه تابلو کنید، خودم…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانیال با خنده می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سپهر جان خانواده نشسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قفل در می‌آید… همه ساکت می‌شوند… سپهر هیس هیس می‌کند و چراغ‌ها را خاموش می‌کند. صدای فریادهای لاله خنده‌دار است:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سپهرم. کوشی؟ عشقم امروز از اون روزاییِ که…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای سپهر که می‌آید همه بی‌صدا می‌خندند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ســلام… خانومی؛ حالا چرا داد می‌زنی قربونت برم… به خدا من هنوزم می‌شنوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لاله بلند می‌خندد… با ناز می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم بالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر ها می‌خندند و نمی‌دانم رهام در چه حالیست…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چراغ و استریو همزمان باهم روشن می‌شود و همه جیغ می‌کشند. من؛ اما در این حال و هوا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیستم، می‌خواهم عکس العمل رهام را ببینم؛ هنوز هم همان جوری که نشسته بی‌هیچ واکنشی روی مبل لم داده و شربت می‌نوشد. لاله از ترس هزار بار می‌میرد و من چقدر می‌شکنم از اینکه رهام توجهی نمی‌کند؛ چرا هیچ غلطی نمی‌کند؛ مگر ما برای آَشنایی همدیگر را ندیدیم؛ پس چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدایش حالم را منقلب می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برمی‌گردم… لیوان شربت را طرفم می‌گیرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم می نشنید… و چقدر… چقدر چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زنگ نزدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم را به دندان می‌گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منتظر بودین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه؛ فقط فکر می‌کردم سراغی می‌گیرین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مات می‌مانم… این چه طرز برخورد است؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صادقانه می‌گویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونستم وقتی زنگ بزنم باید چی بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هه… جالبه چون منم نمیدونم چی باید جواب بدم؛ واقعاً نمیدونم این دختر پسرا مگه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه قدر حرف دارن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خندم… می‌بینی؟ خشمم را به ثانیه نکشیده می خشکاند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اولین باره می‌بینم جوابی ندارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدی نگاهم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این مسئله فرق داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دانم با کدام جرئت؛ اما می‌پرسم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من چی؟ من برای شما فرق ندارم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع نگاهم می‌کند… طولانی و بدون پلک زدن… کلافه می‌شوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کتاب میخونین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر عجیب بحث را عوض می‌کند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه بالا می اندازم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی کم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون زیاد وقت آزاد ندارم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به سرتاپایم می‌اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی به تیپتون اهمیت میدین درسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند می‌زنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله… درسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس وقت آزاد زیاد دارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندم کمرنگ می‌شود. تو چه مشکلی با ظاهر من داری مرد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرصم می‌گیرد… دلم می‌خواهد سرش را بکوبم به دیوار؛ اما نمی‌شود؛ یعنی نمی‌توانم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از جشن تولد خوشتون میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سؤال هایش گیجم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله خیلی… هه… مخصوصا غافلگیر شدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب‌هایش را جمع می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برعکس، من از شلوغی و جشن و مخصوصا سورپرایز شدن بدم میاد، خیلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو ذوقم می‌خورد. عصبانی می‌شوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این حرفها چه معنی میده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم می‌نشیند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فقط میخوایم همدیگرو بشناسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی من این‌جوری حس نمی‌کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حس ادما گاهی اشتباه میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند می‌شوم… او هم آرام کنارم، دستش را در جیب شلوار جذبش فرو می‌کند و آرام زیر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشم می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا شرکت کار دارم، پس فردا میام دنبالتون بریم بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌رود و مرا با حرص، اشتیاق، خوشحالی، عصبانیت، با چند حس متضاد تنها می‌گذارد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چقدر از دستش شاکی‌ام، همان قدر که شادم، خدا خدا می‌کنم که این امروز هم سریع‌تر بگذرد. بگذرد و خدا کند رهام از من نگذرد. برایم مهم است خیلی… دلم برایش تنگ می‌شود، زود به زود… دلم می‌خواهد بیشتر بشناسمش. دلم می‌خواهد بیشتر بشناسدم! دلم می‌خواهد رادین را ببینم، فیروزه زیاد تعریفش را می‌کند، دوستش دارد… خیلی؛ هرچه اصرار می‌کنم که در مورد آنا مادر رادین چیزی بگوید… حرفی، سخنی، نشانی؛ اما هیچ نمی‌گوید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگر خودِ رهام بخواد بهت میگه، شما هنوز زیاد باهم جور نشدید که من همه‌چیزشو کف دست تو بذارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناراحت شدم؛ اما او هم حق داشت. بازهم قهوه می خورم و بازهم به او فکر می‌کنم به این که تا به حال هیچ مردی ذهنم را این قدر به خود مشغول نکرده بود، به کسی که با تمام سرمایش با تمام حالات دفاعیش؛ اما باز دلخواه من است. به مردی که حس می‌کنم بیشتر از دوستت دارم، دوستش دارم. هی می‌خواهم دیگر به تیپ و لباس و دیالوگ های اتفاق نیفتاده بینمان فکر نکنم؛ اما نمی‌شود. فنجان قهوه را روی میز کوتاه رو به رویم می‌گذارم و نفسم را فوت می‌کنم. می‌خندم و زیر لب می‌گویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو هنوز نیومده منو از کار و زندگی انداختی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تحقیق‌های بچه‌ها را می‌خوانم؛ البته خواندن که چه عرض کنم. نگاه سرسری می‌اندازم و امتیازاتی در برگِ مربوطه وارد می‌کنم، فردا رهام به دنبالم می‌آید و…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حواس‌پرتی‌ام حرص می‌خورم. فردا باید به پژوهش سرا روم؛ اما… رهام مهم است… نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهترین فرصت است که زنگ بزنم. تلفن خانه را برمی‌دارم. شماره‌اش را می‌گیرم. دلم می‌لرزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند بوق طولانی صدایش در گوشم می‌پیچد… می‌پیچد و انگار دلم را می‌پیچاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آب دهانم را قورت می‌دهم… لبخند می‌زنم ناخودآگاه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام. خوبین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام ممنون شما خوب هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شناختین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سکوت می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دانم چه بگویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- راستش… من فردا پژوهش سرام، میشه… میشه بیاین اونجا دنبالم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آدرس میدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ادرس را می نویسد و می نویسد؛ قطعا وقت خداحافظی است؛ و من دلم نمی‌خواهد این مکالمه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یخی به پایان برسد. همیشه عاشق زم*س*تان بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ساعت چند کارِتون تموم میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شش… شش و ربع.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه؛ پس… فردا می‌بینمتون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکی. خداف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می پرد وسط احساسم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- “بله”… “باشه”… از همه بهتر “چشم”، چرا لغات بیگانه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدا می‌خندم و می‌دانم او نمی‌خندد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشــم… خدانگهدار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند دگمه آف را فشار می‌دهم، با لبخند عمیقی به سوراخ های روی گوشی خیره می‌شوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش همیشه باشی؛ کاش همیشه طعنه بزنی؛ کاش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاه و بی گاه به ساعتم نگاه می‌اندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه‌ها بی‌مهابا سؤال می‌کنند و خیلی سرسری و بی‌حوصله جوابشان را می‌دهم. هفته دیگر امتحان دارند و امروز می‌خواهند اشکال‌گیری کنند. بازهم تحقیق‌های جدیدشان را ارائه می‌کنند و من بازهم چیزی نمی‌فهمم! یک ربع زودتر از موعد کلاس را تعطیل می‌کنم. به دستشویی پژوهش سرا می‌روم. خودم را در آینه می‌بینم. آرایش نکرده‌ام.حتی یک خط چشم، می‌خواهم مرا با تیپ رسمی و کاری‌ام هم ببیند! می‌خواهم مرا بدون آرایش ببیند؛ اما نکند. نکند خوشش نیاید، نمی‌دانم این‌که می‌گوید زیبایی ظاهری برایم مهم نیست عملی است یا تنها در حد شعار است! مقنعه‌ام را درست می‌کنم و یک دسته کم از موهایم را کج روی پیشانی‌ام رها می‌کنم؛ اما باز پشیمان می‌شوم و همه را داخل می‌کنم! لبانم را تر می‌کنم و مانتوی رسمی سرمه‌ای‌ام را صاف‌وصوف! پالتوئم را تن و چکمه‌های راحتم را هم پا می‌کنم. بعد از خداحافظی با مربیان دیگر به سمت در خروجی می‌روم، درست روبه روی پژوهش سرا، درست به‌موقع، درست سر ساعت، درست دلخواه من آمده… ناخودآگاه لبخند می‌زنم و با دو به آن سمت خیابان می‌روم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده نمی‌شود همچنان، می‌نشیند و نگاهم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، ممنون که تا اینجا اومدین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، مشکلی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیشتر و بهتر از همیشه نگاهم می‌کند. خوشحالم… خیلی… لبخند می‌زنم. ماشین را روشن می‌کند و راه می‌افتد، دو کوچه پایین‌تر می‌ایستد و بی‌حرف پیاده می‌شود. رو به روی کانون کودکان می‌ایستد. فکر می‌کنم پسرش اینجا باشد؛ حدسم درست است. دست در دست پسر کوچک و قدکوتاهی از کانون خارج می‌شود. رادین تند و تند حرف می‌زند و رهام آرام آرام گوش می‌دهد؛ حتی گاهی دستش را رها می‌کند و عقب عقب راه می‌رود و با رهام حرف می‌زند… خنده‌ام می‌گیرد. این مرد مغرور حتی با پسرش هم این‌قدر خشک است؟ یک لبخند هم لایق این‌همه بلبل‌زبانی نیست؟ رادین به سمت ماشین می‌دود… با دیدن من ایست عجیبی می‌کند و خنده را از روی لب‌هایم پر می‌دهد، نگاهی به من و نگاهی به رهام می‌اندازد. رهام دستش به دستگیره است و چشم در چشم رادین دوخته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیشه را پایین می‌کشم. صدای رادین را می‌شنوم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این خانوم کیه بابا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام جدی می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین بهت میگم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه همین الان بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توضیح میدم؛ الان نه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب می‌کنم. از طرز حرف زدن‌هایشان. از رابطه شان. رهام جوری حرف می‌زند که انگار با یک مرد سن دار طرف است، او پایش را از گلیمش درازتر کرده! می‌نشینند… با لبخند برمی‌گردم، نگاه کوتاهی می‌اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او حتی سلام کردنش هم بچگانه نیست. ل*ذ*ت می‌برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لبخند می‌گویم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلـام آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌خندد. تنها نگاهم می‌کند. مثل پدرش، زیاد شبیه رهام نیست؛ البته چهره اش؛ اما حس می‌کنم اخلاقش عین خود این پدر سر سخت است. رهام بدون اینکه نگاهم کند می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میذارمش پیش دوستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شانه بالا می‌اندازم، رادین می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من خونه عمو یغما نمیرما، حوصلشو ندارم… خیلی حرف میزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام پوزخندی می‌زند، برای اولین بار… اسمش را خنده می‌گذارم. هنوز هم قسمت نشده تا لبخند واقعی‌اش را ببینم! شانه بالا می‌اندازد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دفعه آخرت باشه این‌جوری حرف می‌زنی… فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما آخه…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همین امروز میتونی بهش بگی این‌قدر حرف نزنه؛ البته محترمانه… فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این فهمیدی حس قدرت به او می‌دهد. نگاهی به رهام می‌اندازم. همزمان با من نگاهم می‌کند… دلم می‌خواهد آفرین بلندی بگویم. به خاطر تربیتش. او بلد است با بچه‌های این دوره زمانه چگونه تا کند، دم خانه ویلایی نقلی پارک می‌کند. رهام زوتر پیاده می‌شود، رادین در را باز می‌کند. قبل از رفتن می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمتون چیه خانوم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش می‌کنم… نمی‌خندم. او جدی‌تر این حرف‌هاست:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نگار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان می‌دهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امیدوارم دیگه تو ماشین بابام نبینم تون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یخ می‌کنم. پیاده می‌شود… قبل از بستن در ماشین با لبخند می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خونه مون بهتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را می‌بندد و من پر و خالی می‌شوم. حال گرفته‌ام را پس می‌دهد، حس عجیبی دارم؛ وای او هم عین پدرش دیوانه است… عجیب است… پیچیده ست… دوست‌داشتنی است و این؛ یعنی مرد است، پیاده می‌شوم… به هوا نیاز دارم؛ رهام زنگ در را می‌زند. با باز شدن در رادین دستی مردانه به رهام می‌دهد و برایم سری تکان می‌دهد و داخل می‌رود، با تاخیر دوستش دم درمی‌آید. خنده‌ام می‌گیرد. دوست‌های رهام هم عین خودش جذاب و زیبا هستند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برایم سر تکان می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب هستین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید، دم در بده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنونم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام با لحن خنده‌داری می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه کم‌تر زر بزنی؟ مخ پسرمو می‌خوری با حرفات. برای صدمین بار، رادین هیچ علاقه‌ای به ایکس باکس و بازی‌های کامپیوتری و چه میدونم حرفای فیلسوفانه‌ی تو نداره… ولش کن جونِ مادرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده‌ام می‌گیرد. یغما هم با لحن خنده‌دارتری می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عجب آدمی هستی توها… پس چی میخوای؟ بدم این کتابای چرت و پرتو بخونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- احمق رادین سواد نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا بیخودی می گیره دستش واسه من ژست آدم بزرگارو درمیاره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رهام کلافه می‌خندد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بمیری یغما؛ اصلاً ولش کن، تو فقط کاری به کارش نداشته باش. حرفی ام هست زنگ بزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم گوش میدم! یغما می‌خندد و خداحافظی می‌کند. رهام سر تکان می‌دهد و سوار می‌شود…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدا می‌خندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتین شش سالشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خندم باز:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هه… اون شصت سالشه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم می‌کند. طولانی… دوباره همان پوزخندی که دیگر برایش دل‌ضعفه می‌گیرم. در ترافیک مانده‌ایم و چقدر این مکث‌های طولانی با رهام و سکوت خشنش زیباست! نگاهم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدیش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند می‌زنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فوق‌العاده ست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به روبه‌رو خیره می‌شود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به مامانش رفته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرش فوق‌العاده بود؟ حسودی‌ام می‌شود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا میریم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه کافی‌شاپِ همیشه میرم اونجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تنها؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منظور من بد نبود؛ اما او بد تعبیر می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنوز برای بازخواست شدن زودِ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خجالت می‌کشم… سرم را پایین می‌اندازم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از دخترایی که سر زبون دارنو فکر میکنن با زبونشون میتونن بقیه رو خر کنن بدم میاد! از اونایی که میخوان برای جبران اشتباهاتشون بهانه تراشی کنن بیزارم. از اونایی که میخوان دست پیشو بگیرن پس نیفتن نفرت دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه که این‌جوری نیستی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را بالا می‌گیرم. لعنتیِ دوست‌داشتنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترافیک خلاص می‌شویم… دستی را می‌کشد. نگاهم می‌کند:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باورت میشه چقدر از ترافیک خوشم میاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده‌ام می‌گیرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوییچ را برمی‌دارد… پیاده می‌شود، من هم به دنبالش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم می‌ایستد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه همیشه پشت ترافیک یاد کارای مهمم میفتم. یاد کارایی که انجام ندادم و باید انجام بدم… یاد… یاد گذشته ام… یاد الانم… یاد آینده ام از فکر کردن خوشم میاد و این فرصت فقط و فقط تو ترافیک ل*ذ*ت بخشه، نه وقتم هدر میره نه ترافیک سخت میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوبِ من… دلم می‌خواهد ب*غ*لت کنم؛ اما تنها می‌خندم، باهم وارد کافی می‌شویم… نامش سیاه و سفید است! دنج‌ترین جای کافی را انتخاب می‌کند، پالتوئم را درمی‌آورم و می‌نشینم، به سمت پیشخوان می‌رود با چند نفری دست می‌دهد و برمی‌گردد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجا اصلاً قشنگ نیست؛ اما خوشم میاد ازش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سر تکان می‌دهم، راست می‌گوید دکور زیبایی ندارد؛ اما جالب است!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما کلاً هرچیزی که زشت باشه رو دوست دارین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ چیزی زشت نیست. من تنها از چیزایی خوشم میاد که خیلی زیبا نیستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سردرگمم می‌کند. تو چه می‌گویی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو فنجان قهوه می‌آورند؛ چرا در مورد اینکه چه می‌خورم نپرسید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش می‌کنم. خب که چی؟ چه باید بگویم مرد متوقع؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از خودتون بگین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صندلی تکیه می‌دهد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچ‌وقت هیچ حرفی برای زدن نداری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اه… چرا می‌خواهد این‌قدر مرا بد تابش دهد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از آدمای کم حرف خوشم میاد… خیلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند می‌زنم! من زیادی اشتباه فکر می‌کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رادین بیشتر از این حرفا می‌فهمه؛ مطمئن باش هم شما رو هم نیتتون رو به خاطر بودن تو ماشین من میدونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله معلومه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قهوه‌اش را سر می‌کشد، سکوت طولانی… خسته کننده وای که چقدر سرد است هوای این رابطه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درست زمانی که باید حرف بزنی هیچ موضوعی به ذهنت نمیرسه؛ الان دقیقا این‌جوری ام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خندم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اصلاً لازم نیست حرف بزنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من که تنها می‌خواهم نگاهت کنم… همین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرو بالا می‌اندازد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خراب کرده‌ام. بحث را عوض می‌کنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا میخواین ازدواج کنید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلوپی از قهوه می‌نوشد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی گفته میخوام ازدواج کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یخ می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیت ما برای آشنایی چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره‌ام می‌شود… جدی می‌گوید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سلام عالی بودخسته

    ۵۲ ساله 00

    خیلی نوع نوشتنش رو دوست داشتم انگارازته دل حرف میزدبااینکه خیلی ادبی بودوتوی روزمرگی هااینجوری حرف نمیزنیم ولی توی این داستان کلمه به کلمه اش برام قشنگ بود.نمیدونم شایدطبیعت سن ام اینجوری شده.ممنون

    ۳ هفته پیش
  • ندا

    00

    عالی خداقوت

    ۱ ماه پیش
  • ستین

    00

    مگ نویسنده این رمان زینب ایلخانی نیست:/چرا به اسم دیگ زده

    ۱ ماه پیش
  • مبینا

    00

    فقط میتونم بگم عالی بود

    ۵ ماه پیش
  • ب ت چ

    00

    انقد سر این رمان گریه کردم که اشکام تموم شد🥲 از اونجایی که خودم عاشقم وقتی گفتن رهام مرده انگار عشق من مرد وای اصننن

    ۵ ماه پیش
  • یسنا

    ۲۲ ساله 10

    بدون هیچ داستانی یا هیجانی . بی مزه بود و نویسنده ففط جمله پشت سرهم چیده

    ۱۲ ماه پیش
  • طیبه عبداللهی

    ۳۳ ساله 00

    طرز نوشان رمان مزخرف هست چرا داره قصه میگه رمان باید جوری نوسته بشه انگار تو خود داستانی

    ۱ سال پیش
  • تیتی

    ۶۰ ساله 10

    خوب بود

    ۱ سال پیش
  • سارا

    224

    از رمانای غمگین متنفرم بنظرم یکجورایی نویسنده های غمگین نویس بیمار هستند

    ۲ سال پیش
  • ___

    00

    😐😐

    ۲ سال پیش
  • مهسا

    ۲۵ ساله 50

    کسی تورو مجبور نکرده رمان غمگین بخونی بخصوص ک این برنامه کار همه رو راحت کرده و رمان هارو دسته بندی کرده

    ۱ سال پیش
  • ‌‌‌‌‌

    10

    بسی زیبا🥲❤️

    ۱ سال پیش
  • ماهی

    10

    ممنونم فاطمه جان.قلم خوبی دارید.داستان لحظه به لحظه وخیلی نرم پیش می رفت.دلم برای رهام داستان تنگ میشه.تازه داشت از اون لاک حساسش بیرون میومدوعاشقانه هاش شروع میشد.دوست دارم توی جلد بعدی دوباره برگرده

    ۱ سال پیش
  • فاطمه

    ۳۲ ساله 20

    رمان خوبی بود ممنون فاطمه جون بابت رمان زیباتون 🌟🌟🌟

    ۲ سال پیش
  • دخترک

    ۱۸ ساله 21

    عشقی تخیلیِ خوبی بود:)

    ۲ سال پیش
  • zahra

    31

    عالیه عالی این رمان یکی از بهترین رمان هایی بود ک تا حالا خوندم بهتون پیشنهاد میکنم حتما بخونینش

    ۲ سال پیش
  • دختر الماس

    ۱۷ ساله 20

    رمان بسیار قشنگی بود یکم برام عجیب بود مرگ رهام ولی جوری ک دوستان در نظرات گفتن انگار رهام زندس ایشالا جلد دومش و بخونم نظر کلی بدم✋🏻

    ۲ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.