رمان داستان کوتاه رمینور به قلم پرستو مهاجر (پرستو عبدالهیان)
داستان درمورد ویولونی هست که مال پیرمردی به اسم سف الله هست که بهش عمو سیفی می گفتند. عموسیفی درخیابان ویولون می زنه ، یک روز که درخیابان اجرا داشته ناگهان می بینه رمینور یعنی ویولونش دزدیدن و ادامه ماجرا...
ژانر : داستان کوتاه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ دقیقه
ژانر : #داستان کوتاه
خلاصه :
داستان درمورد ویولونی هست که مال پیرمردی به اسم سف الله هست که بهش عمو سیفی می گفتند. عموسیفی درخیابان ویولون می زنه ، یک روز که درخیابان اجرا داشته ناگهان می بینه رمینور یعنی ویولونش دزدیدن و ادامه ماجرا...
چند سالی می شد که سیف الله خان درکوچه وخیابان های سطح
شهربا آن ویولون که دردست داشت وآن را همچون بچه ای که
درآغوش پدرش جا می گرفت، شروع به هنرنمایی می کرد او
به شدت به ویولونش وابسته واسمش را رمینورکه یکی از
قطعات موسیقی است گذاشته بود ، کاسب های محل اکثرشون
او را می شناختند وعمو سیفی صداش می زدند . عمو سیفی
مردی خوش قلب ومهربان بود ، آن جور که خودش تعریف
می کرد ، ویولون ازبچه گی نزد پدربزرگش یاد گرفت وهیچ
آموزشی هم ازکسی ندید، تنها راه امرارومعاش خانواده اش
همین نواختن آهنگ با ویولون برای مردم بود واو گوشه ای
می ایستاد وبا آن کلاه لبه دارمشکی برسرش وپیرهن سفید بر
تن وجرزقه مشکی برتن وشلوارپارچه ای مشکی که جذابیتش
را دوبرابرمی کرد ، آن سازرا درآغوش می گرفت وبا ژست
خاصی که اصلا انگارتوی این دنیا وآدما نیست شروع به
نواختن می کرد آن قدرحرفه ای وقشنگ وهنرمندانه می زد که
اکثرن محو تماشا بودند ، او درمقام یک استاد تاثیرگذارترین
هنرمند محسوب می شد. یک روز سوال کردم که عمو سیفی
چرا آخه درگروه موسیقی کاری برای خودت دست وپا نمی
کنی، شما که خیلی قشنگ وحرفه ای هنرنمایی می کنید ،
عمو سیفی نگاهی بهم کرد وگفت : ای عمو جون دیگه از من
پیرمرد گذشته بخوام ازاین قرطی بازی ها دربیارم بعدشم من
برای شاد کردن دل مردم آهنگ می زنم وگروه واین بند و
بساط ها بدردم نمی خوره ، اون بالاسری همیشه خودش
حواسش بهم هست وشکایتی ازش ندارم ، خداروشکرراضیم
به رضایتش . عموسیفی عادت داشت ۳تا آهنگ برای مردم
اجرا می کرد، بعد ازاجرا کردن هرکس که درمرام ومعرفتش
بود پولی به عنوان انعام به عمو سیفی می داد ، خداروشکر
بعد از تمام شدن اجرا پول ها را جمع می کرد ویولون را
بغل می کرد وراه می افتاد ، دوباره آهنگ را شروع می کرد
آهنگ هایی که اجرا می کرد یکی ازیکی قشنگ تر وپرمعنا تر
تا این که یک روز آن حادثه ی تلخ وشوم برای عموسیفی
اتفاق افتاد ، آن روز عمو سیفی طبق معمول دم بازارچه ی
گلها ، که پارکی آن ورخیابان که محل برگزاری مراسمش
بود اجرا داشت ، ازدحام جمعیت به شدت شلوغ ومردم برای
دیدن هنرنمایی عموسیفی همدیگروهل می دادند وعموسیفی
ویولون را برداشت کمی ضرب گرفت، ودست هایش را گرم
کرد وشروع کرد به نواختن . آن قدرهنرمندانه آهنگ زد وکل
جمعیت برایش دست وجیغ وهورا می کشیدند ، و دوباره دوباره
ویک بارفایده نداره می گفتند عموسیفی روبه جمعیت لبخندی
زد وشروع به آهنگ دیگرکرد این بارآهنگ معین را به افتخار
تمامی مردمی که آن جا آمده بودند زد وآهنگ همه رفتند کسی
دور و ورم نیست ، وهمه باهم زمزمه می کردند .
همه رفتند کسی دور و ورم نیست
چنین بی کس شدم درباورم نیست
اگر این آخرا این عاقبت بود
که جز افسوس هوایی برسرم نیست
یهوع نگاه کردم، دیگه جایی برای ایستادن نیست همه با عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیفی زمزمه می کردند ، عمو سیفی با شوق عجیب آهنگ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی زد ومردم همراهی می کردند . کل مردم و با آن اجرا به
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irذوق آمده بودند وهیچکس باورنمی کرد که عموسیفی اینقدر در
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارش استاد باشه . بعد ازتمام شدن اجرا آن قدرجلوی پایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپول ریختند که خودش باورنمی کرد که همچین هنرنمایی داشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشه، وقتی خواست پول ها را ازروی زمین برداره ، یهوع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناغافل دید که ویولون نیست، فریاد زد ، پس ویولون کو …..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیا قمربنی هاشم ویولون و دزدیدند ، سیرجمعیت خشکشون زد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه چه کسی این کارکرده؟ وچه زمانی دزدی صورت گرفت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه به دنبال دزد به این سو و آن سو خیابان سرزدند اما انگار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویولون آب شده ورفته روی زمین ، بی چاره عموسیفی رمقی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراش نمانده بود ، تمام کاسب های شهربه دنبال دزد ، اما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ کسی چیزی ندید، به عمو سیفی گفتم ، چطورممکنه که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویولون بدزدند آخه ، آن هم توی این شلوغی باید دزد ماهری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبوده باشه . عمو سیفی با ناراحتی گفت : والا چه عرض کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم هم ندیدم که چطوری دزدیدنش، درهرحال آن ویولون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزی خانواده ام می داد وباید بگردم ودزد پیدا کنم وگرنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانواده ام ازگرسنگی تلف میشن. زبونمو گاز گرفتم وگفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا اون روزنیاره عموسیفی مگه ما بچه محل مرده باشیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبزاریم شما گرسنگی بکشید ، من یکی خودم بهت قول می دم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرد و مردونه این دزد از خدا بی خبرپیداش کنم وحقشو بزارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکف دستش خیالت راحت، این قضیه بپسربه من غمت هم نباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین جور که به عموسیفی قول دادم کل شهر و اکثرجاهایی را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه می شناختم وپرس وجو کردم اما ازدزد خبری نشد وحتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه مال خرا هم باج دادم تا زودترنشانی ازویولون عموسیفی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیدا کنم که آن هم نتیجه نداد. تا اینکه برحسب اتفاق همین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجورکه با عمو سیفی پیاده ازمغازه ها گذری می کردیم یهوع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموسیفی داد زد ، کمال ….. کمال … اوناهاش ، رمینور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونجاست ، داخل مغازه پشت ویترین نگاه کن، با تعجب رو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عمو گفتم : عموجان بی خیال شو توهم زدیا ، آخه رمینور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوپشت ویترین مغازه چی کارمی کنه ؟ حرفها می زنیا وعمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی گفت : بخدا کمال اشتباه نمی کنم ، اون ویولون منه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمال منه ، توروخدا بیا بریم داخل مغازه همرام بیا وبا ناچاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرف عموسیفی پذیرفتم وباهم دوتایی وارد مغازه شدیم ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاحب مغازه که مرد پخته وبا کلاسی به نظرمی رسید تا منو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوعموسیفی را دید ازروی صندلی بلند شد وبا خوش رویی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ما گفت: سلام خیلی خیلی خوش آمدین ، چه کمکی ازبنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساخته اس؟ درخدمتتونم بفرمایید؟ عموسیفی با آرامش خاصی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آقای فروشنده نگاهی کرد وگفت : سلام آقا ببخشید این
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویولون ازکجا آوردین؟ واین ویولون برای من هست وازمن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند روزپیش وسط اجرام دزدیدند، میشه لطف کنید توضیح
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدید که ازکجا آوردینش؟ فروشنده با تعجب نگاهی به من و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموسیفی انداخت وگفت : شماها مطمئن هستید که این ویولون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدزدی شده ؟ چون چند روزپیش این ویه آقا پسرجوون حدودا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir۲۰ ساله برام آورد واصرارداشت که بفروشه ، به پولش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی نیازداشت، گویا می خواست هزینه داروهای مادرش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبپردازه وآن قدراصرارداشت که ویولون وازش بخرم، من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم چون پول نیازداره ، قبول کردم و ویلون ازش خریداری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم ، حالا شما آمدین وادعا می کنید که این ویولون دزدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشده ؟ وبرای شماست ؟ عجیبه …. واقعا هنگ کردم ، عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیفی با خون سردی گفت : ببین جوون این ویولون اسمش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرمینوره خودم ازپدربزرگم به ارث بردم وفوق العاده برام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیزه نشونی گذاشتم ، می تونی بری ببینی ، اگرنشونی هایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه گفتم درست بود، موظفی ویولون به من پس بدی واگرنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبورم به پلیس اطلاع بدم ، آقای فروشنده که معلوم بود مرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشنفکریه ، یک نگاه به عموسیفی کرد وگفت : پدرجان من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه خدای ناکرده به شما جسارت نکردم ، نگفتم که شما دروغ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی گید و ولی خب چکارکنم ؟ این ویولون فروخته شده ، بخدا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپولی کمی هم بابت خریدش ندادم ، اما چاره چیه ؟ حالا شما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنشونی هارو بدید ، ببینم اصلا درست هست یا نه ! عمو سیفی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمی گفت ونشونی ها را به آقای فروشنده داد ، آقای فروشنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ازمکثی روبه عموسیفی کرد وگفت : بله کاملا درسته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکی وطوسی رنگ که چوب هایش ۲ رنگ هست که سیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهای فلزی وکمی توی رفتگی داره واسم رمینوربرآن حک شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدین که درست گفتم و ویلون مال من هست ، آقای فروشنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لبخند به عمو سیفی گفت : خب اسم شریفتون نگفتید ؟ عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیفی هم لبخندی زد وگفت : سیف الله هستم که بچه های محل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموسیفی صدام می زنند چندین ساله که ویولون می زنم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاغلب درکوچه وخیابان . آقای فروشنده با شوروذوق خاصی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرجواب گفت : به به ماشالله ، ماشالله به این ذوق وهنرمند ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب عمو سیفی جان ازچه کسی یاد گرفتید سازویولون و؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموسیفی گفت : معلم نداشتم همین جوری می زدم برای دل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم ، آموزشی هم ندیدم ویهوع کمال با اشتیاق خاصی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموسیفی شکست نفسی می کنند، ماشالله پنجه هاشون طلاست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوهزارماشالله ، واقعا استاد هستند توی این کار. عمو با لبخند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت : اِه بسه کمال اینقدرخجالتم نده ، بابا جان هیچی بلد نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماها منو گنده می کنید، والله استاد کجا بود آخه ؟ آقای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروشنده که به بحث عموسیفی وکمال فقط می خندید گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب عموسیفی جان این هم ویولون دزدی شده شما ونشانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهایی که دادین درست بود، خب حالا که این آقا کمال این قدر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازهنرشما تعریف کردند ، باید هرطورشده یک آهنگ همین جا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرامون بزنید ، اگرافتخاربدید استاد ؟ عموسیفی با لبخند نگاهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آقای فروشنده کرد وگفت : خواهش می کنم به من استاد نگید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاستاد کسی دیگه اس من شاگردی بیش نیستم ، چشم می زنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخلص شما هم هستم . آقای فروشنده و کمال با هیجان نگاهی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عموسیفی کردند وعموسیفی یک آهنگ معروف ازمرحوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرویزیاحقی نواخت وآن قدرقشنگ وپرقدرت با تبحرخاصی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ می زد ، که هم کمال وهم آقای فروشنده مات ومهبوت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماشا می کردند، وقتی که اجرا تمام شد ، آقای فروشنده چنان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموسیفی را تشویق کرد که گویی سال ها هنرمندی به اندازه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنرعموسیفی ندیده ، بعد روبه عموسیفی کرد وگفت : ماشالله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهزارالله اکبرعجب پنجه هایی! عجب قدرتی، هزارماشالله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبراوو بی نهایت لذت بردم وکیف کردم ، واقعا استاد بودن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرازنده شماست ، مرحبا . عموسیفی لبخندی زد وکلی از
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعریف های آقای فروشنده تشکرکرد، بعد ازاجرای عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیفی ، کمال گفت : خب عموجان مثل همیشه گل کاشتید، حالا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجازه هست بریم؟ عموگفت : بریم فقط چند لحظه ، روبه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقای فروشنده کرد وگفت : راستی شما آدرسی ازآن پسربچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارید که ویولون منو دزدیده؟ می خوام ببینمش وباهاش کار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدارم، آقای فروشنده گفت : بله چون باهم فاکتورنوشتیم ؛ دارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجازه بدید الان می دم خدمتتون… ایناهاش بفرمایید این هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدرس خدمت شما! عموسیفی آدرس ازآقای فروشنده گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواست که مغازه ترک کنه ، آقای فروشنده گفت : عموسیفی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبرکنید لطفا ، راستش من یک آموزشگاه موسیقی دارم ولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبال یک استاد با تجربه ویولون می گردم، اجرای شما را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیدم، بسیارلذت بردم ، آیا موافق هستید که با من همکاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنید؟ قول می دم که پول خوبی پرداخت کنم ، خیالتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتخت ، تخت . عموسیفی با خوشحالی گفت : شما به من خیلی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلطف دارید ، گفتم که استاد نیستم ! ولی باشه چشم راجب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیشنهادتون فکرمی کنم ونتیجه روبهتون اعلام می کنم ، خب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجازه مرخصی می فرمایید؟ آقای فروشنده! لبخندی زد وگفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاجازه ما هم دست شماست ، خدا پشت وپناهتون ، بسلامت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموسیفی وکمال بعد ازخداحافظی به سمت آدرسی که آقای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفروشنده داده بود رفتند، آدرس توی کوچه های پایین شهربود و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی که حیوان درآن جا زندگی نمی کرد ، چه برسه به آدمیزاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمال روبه عموسیفی کرد وگفت : عموجون بی خیال شو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویولونت هم که پیدا شد بیا ازاین جا بریم ، آخه این جا هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجا هست ما را آوردی ؟ بخدا می گیرنمون وبلایی سرمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی آورند، این جا که جای ما نیست ، توروخدا بیا برگردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبریم . اَه بسه کمال ، چقدرغرمیدزنی ، اگرپیشمونی برگرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرو واینقدربه جون من نق نزن. خلاصه به آدرس مورد نظر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدند ، خونه که نبود انگارخرابه ای بود که تمام دیوارهاش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظربودند هرلحظه که بریزه، عموسیفی نگاهی به ساختمون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکرد وناراحت شد اما حرفی نزد وزنگ دررا فشرد . پسر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه ای ازآن سمت درگفت : کیه ؟ کمال گفت : لطفا چند لحظه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیاید دم در، پسربچه گفت : چند لحظه صبرکنید ، اومدم ، تا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسراومد دربازکنه یهوع کمال پرید ویقه اش گرفت وبا شدت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبانیت داد زد وگفت : ای دزد بی وجود ، ای ناکس ، ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلافکارشارلاتان ، حالا کارت به جایی رسیده که توی روز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروشن دزدی می کنی ، ببرمت تحویل مامورکلانتری بدمت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوخجالت نکشیدی با این سن ازالان دزدی می کنی ، پسربچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه ازترس زبونش قفل شده بود ونگاهی به عموسیفی کرد و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به کمال گفت : آقا تورا به خدا غلط کردم ، اشتباه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکردم ، تورا به مولا به من رحم کنید ، مجبورشدم دزدی کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبخدا من دزد نیستم ، آقا تورا به امام رضا قسم اشتباه کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو ببخشید ، تورو جون هرکسی که دوست دارید ، آقا تو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرا خدا، کمال گفت : خفشو ….. دزد مکار، ننه من غریبا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازی درنیار، من امثال شماها رو خوب می شناسم ، خوب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلدین که چجوری فیلم بازی کنید وادای گداهارو دربیارید ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی کورخوندی توبا این سیاه بازیات عمرا بتونی من یکی و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفیلم کنی ، برو تیارتو جای دیگه بازی کن . یهوع عموسیفی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زد وگفت : کمال بسه تمومش کن .. اما آخه عموسیفی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفتم : تموم کن کمال ، ساکت باش .. باشه چشم عمو… عمو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیفی جلوی پسربچه آمد وگفت : اسمت چیه پسرجون؟ پسر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه گفت : اسمم شهریاره ، اقا بخدا من دزد نیستم . بعد یهوع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع کرد به گریه کردن، عموسیفی دست نوازش روی سر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهریارکشید وگفت : مرد که گریه نمی کنه ، خب آقا شهریار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من بگو چرا ویولون را دزدیدی ؟ برای چی این کارکردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهریارگفت : بخدا آقا مجبورشدم ، آخه مادرم مریضه سرطان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداره ، وپدرم چند سالی هست که فوت شده . من تک پسر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخانوادم ، هرجا رفتم بهم کارندادند دکتر مادرم گفت : اگر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش مرفین تزریق نشه ، مادرت به زودی میمیره چاره ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنداشتم ، تا آن روزتوی خیابان شما را دیدم وسوسه شدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی خواستم دزدی کنم ،اما یهوع چهره مادرم اومد جلو چشمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نفهمیدم چی شد ، بردم ویولون فروختم که بتونم برای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرم مرفین بخرم. آقا تورا بخدا به من رحم کنید ، شهریار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حرفا رو می زد وگریه می کرد عموسیفی که اشکش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدراومده بود گفت : پسرم آروم باش مادرت به زودی خوب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی شه نگران نباش ، بگوببینم تومی دونی معنی شهریار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا چیه ؟ شهریارگفت : مادرم گفته بود می خوام مثل
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهریاراون شاعرتبریزی برای خودت کسی بشی ، اما هیچ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقت نشدم . حالا شرمندم عمو حلالم کن ، عموسیفی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحلال وجودت پسرجون ، ماشالله به غیرتت ، احسنت ،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمرحبا. حالا بگو ببینم دوست داری با هم ویولون کارکنیم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهریارلبخندی زد وگفت : من ازخدامه ولی آخه من که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویولون ندارم، عموسیفی گفت : خودم برات می خرم پسرم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد ازچندین ماه عموسیفی وشهریاریک گروه نوازنده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویولون تشکیل دادند ، درتمام شهرها واستان ها برنامه اجرا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتند وکنسرت برگزار کردند. و پیشنهاد آقای فروشنده را
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپذیرفتند ، آن جا هم آموزش ویولون را شروع کردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوشهریار درمقام یک استاد ویولون به عنوان ستاره در میان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردم خوش درخشید ، و تا آخرعمربرای طرفدارانش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنرنمایی کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرحیمی
۴۵ ساله 00قشنگ آموزنده بود
۱۲ ماه پیشبانو
02خیلی مسخره بود اصلا خوشم نیومد
۱ سال پیشپری
10عالی و جذاب بود من واقعالذت بردم ممنون بخاطرهمچین رمان خوبتون🌸🌸🌷🌷
۲ سال پیشهما
۲۴ ساله 20چه داستان جالب و مهیجی دست نویسنده درد نکنه ،چقدر شیوه داستان نویسی شما برام جالبه لذت بردم.
۲ سال پیشرضا
20بسیار خوش تکنیک، عالی و قوی و تاثیرگذار، از نویسنده متشکرم.
۲ سال پیشالهه
20کوتاه وجالب
۲ سال پیشNeda yousefi
۱۳ ساله 20خوب بود موفق باشید
۲ سال پیشخاطره
۳۷ ساله 30داستان قشنگ و زیبایی داشت سپاس نویسنده محترم موفق باشی 🌸🌸🌸
۲ سال پیشثنا
01زیاد خوشم نیومد درسته داستان کوتاه بود اما خیلی اتفاقات تند و سریع می گذشت، مطلب به درستی ادا نمیشد ، به هر حال خسته نباشید
۲ سال پیش.....
24واوووو یعنی یک نویسنده با دو اسم؟ حمید درکی و پرستو مهاجر به به😂
۲ سال پیشاسرا
20حمیددرکی پرستودوتانویسنده هستن نه یکی
۲ سال پیشمارال
40چه قشنگ بود😍❤️چه مرد بزرگی بود عمو سیفی
۲ سال پیشفاطمه.م
۳۵ ساله 40سلام.قشنگ وآموزنده بود.عموسیفی درسته دنیاش کوچیک بودولی دلش خیلی بزرگ بود کاش همه دلاشون مثل دل عموسیفی بزرگ بود.ممنونم بابت داستانتون.🌹🌹🌹
۲ سال پیشتنها
60به عنوان یک داستان کوتاه خوب بود. وقتیم نمیبره.
۲ سال پیشاسرا
40عموسیفی واقعی نیست
۲ سال پیش
مریم
00چه داستان خوبی ،خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم